نام کتاب: برادران
خیلی خوب، به نظرم خیلی خوب است. ما آماده ایم که یقه کوینس را در آیوا بگیریم.» یک پاکت خوشرنگ و زیبا را بیرون کشید. پاکتی در بسته، به آدرس کوینس گاربی در بیکرز، آیوا. تریور در حالی که پاکت را می گرفت، پرسید: «چقدر؟» صد هزار.» «واووو.» | «وضعش خوبست. خیلی خوب می تواند بدهد و خواهد داد. مسئله را مختصر برایش شرح داده ام. گوش به زنگ باش.» تریور ?? سال بود که وکالت می کرد، ولی هرگز هیچ یک از مشتریانش ????? دلار به او نداده بودند. اکنون این پول گنده در مقابلش قرار داشت، می توانست لمسش کند، و اگر چه مایل نبود، ولی فورا خرج کردنش را شروع کرد. ????? دلار مفت، فقط برای رد و بدل کردن چند نامه. در پی موجی از خیال های شیرین، فورا بدهی خود را با رستوران پیت تسویه کرد، چکی روی پیشخوان گذاشت: «این چک را بگیر و نقد کن. نوش جان.» باخت شرط بندی هایش را هم می داد، اما اتومبیلش را عوض نمیکرد، فولکس واگن بیتل را دوست داشت، عاشقش بود، فقط شاید یک کولر برایش می گذاشت. از خیال که بیرون آمد، پرسید: «فکر میکنی عملی باشد؟» اسپایسر بدون ذرهای تردید گفت: «البته که عملی است.» دو نامه دیگر هم بود. هر دو را قاضی کاربر از قول پرسی جوان نوشته بود. تریور با شوق تمام آنها را گرفت و در کیف گذاشت. اسپایسر دوباره روزنامه را جلوی صورتش گرفت. «آرکانراس امشب در خانه کنتوکی بازی می کند. من میگویم با اختلاف ??، تو چه میگویی؟» خیلی کمتر. کنتوکی در خانه خودش خطرناک است.» شرط می بندی؟» | تو هم می بندی؟» تریور در رستوران پیت حساب و کتاب دیگری هم داشت. گرچه قمارهایش کوچک بود ولی یاد گرفته بود که راه و رسم قاضی اسپایسر را پیش گیرد. اسپایسر گفت: «صد دلار روی آرکانزاس»

صفحه 61 از 424