نام کتاب: برادران
جوروی اسپایسر منتظر بود. مشغول خواندن اخبار ورزشی بود، مسابقات بسکتبال کالج ها. تریور و لینک قدم به اتاق گذاشتند. تریور فورا دو اسکناس ?? دلاری از جیب در آورد و به لینک داد. اگر پشت در می ایستادند دوربین مداربسته نمی توانست آنها را ببیند. هم چنان که معمول بود اسپایسر وانمود کرد که چیزی ندیده است. بعد در کیف باز شد و لینک بدون این که به کاغذها دست بزند نگاهی انداخت. تریور پاکت بزرگ و کلفتی بیرون کشید که لاک و مهر شده بود و عبارت «مدارک رسمی» روی آن دیده می شد. لینک پاکت را گرفت و فشار داد. این بازرسی به خاطر اسلحه یا شیشه دارو و قرص بود. پاکت را به تریور بازگرداند. کاری معمولی بود و بارها انجام شده بود. مقررات زندان این بود که وقتی وکلا کیفشان را میگشودند و کاغذها را بیرون می آورند، نگهبان باید حضور می داشت. اما در اسکناس ?? دلاری کار خود را کرده بود. لینک خارج شد، اما کنار در ایستاد، زیرا در آن لحظه چیز دیگری نبود که از آن مراقبت نماید. کاملا می دانست که میان تریور و موکلانش نامه هایی رد و بدل می شود، ولی اهمیت نمی داد؛ رویش را آن طرف می کرد و خود را به آن راه می زد. تا وقتی تریور قصد نداشت اسلحه یا قرصهای مخدر وارد زندان کند، کاری به کارش نداشت. این محل به هر حال برای خودش مقرراتی داشت، که گاه خیلی احمقانه به نظر می رسید. پشتش را به درگذاشت و تکیه داد؛ قبل از این که کار چرت زدن خرکی و همیشگی را آغاز کند، یک پایش را صاف کرد، و پای دیگرش از زانو خم شد. در اتاق وکلا یک کار کوچک قانونی در حال انجام بود. اسپایسر طبق معمول اشتهای سوزانی برای شنیدن شایعات داشت. زندانیان معمولا مهمانان خود را به گرمی خوشامد می گفتند. ولی اسپایسر مهمان خود را فقط تحمل می کرد. تریور گفت: «دیشب، آخر وقت برادر جف داگت تلفن کرد. یک بارویی اهل کورال گابلز.» اسپایسر روزنامه را پایین آورد، بوی پول شنیده بود؛ در افق دید او رنگ پول داشت یواش یواش ظاهر می شد. گفت: «می شناسمش ?? سال است که زد و بند می کند، در کار معامله قرص» «آره، برادرش می گوید در زندان ترامبل یک قاضی سابق هست، که نگاهی

صفحه 59 از 424