نام کتاب: برادران
تصور من این است که با یکصد میلیون می شود پوشش خوبی داد.» «البته. کار روی برنامه های تلویزیونی را از همین امروز شروع می کنیم. به هر حال فکر می کنم از این آدم هایی که در اختیارتان می گذاریم خوشتان بیاید. از برنامه ها هم همینطور، حتما راضی می شوید. برنامه های تیره و تار، به تاریکی وضع ارتش. تهدیدها از خارج دائما می رسد، و ارماگدون، جنگ نهایی خیر و شر نزدیک می شود. این متخصصان ما، مردم را تا سر حد مرگ می ترسانند. اسم و تصویر شما پخش خواهد شد، و چند کلمه کوتاه خواهید گفت. و در یک چشم به هم زدن مشهورترین سیاستمدار کشور می شوید.»| این شهرت نیست که در انتخابات پیروز می شود.» | بله، می دانم، شهرت کار چندانی نمی کند، اما پول می کند، ما پول می دهیم، تلویزیون و مطبوعات را می خریم، شهرت را هم به آن الصاق می کنیم. و کار تمام است.» من فکر میکنم پیام مهم ترین چیز است.» | البته، خیلی مهم است. پیام ما مهم تر از مشکل مالیات ها، شورش جوانان، سقط جنین، عدالت، طلاق و ارزش های خانوادگی است، چقدر از این مطالب احمقانه می شنویم. پیام ما از این چیزها مهم تر است، پیام ما پیام مرگ و زندگی است. این پیام جهان را متحول می کند، و نفوذ ما حفظ می شود. تنها به چیزی که اهمیت می دهیم، همین است.» الیک با حرکت سر گفته های او را تأیید می کرد. از اقتصاد حمایت کن، نگهبان صلح باش، در آن صورت آمریکایی ها به تو رأی خواهند داد. با اشتیاق تمام گفت: «من یک آدم مناسب برای ریاست ستاد انتخاباتی دارم.» کیست این شخص؟» «مایک شیارا، مدیر دفتر خودم. نزدیکترین مشاور من است. مردی است که کاملا به او اعتماد دارم.» تدی با وجودی که همه چیز را می دانست، باز هم پرسید: «تجربه ای در سطح ملی دارد؟» «نه، ولی آدم قابلی است.»

صفحه 54 از 424