نام کتاب: برادران
استفاده کند و کار و کاسبی جدیدی به راه اندازد. هر روز ساعت یک بعداز ظهر در محوطه ای که برای پیاده روی زندانیان در نظر گرفته شده بود، راه می رفت، معمولا تنها بود. یک پاکت سیگار مارلبورو در جیب داشت. قبل از حبس، ده سال بود که سیگار نمیکشید؛ اکنون روزی ? پاکت میکشید. راه می رفت و سیگار می کشید و در فکر از بین رفتن ریه هایش نبود. در عرض ?? ماه، ???? مایل راه رفت. ?? پاوند وزن کم کرد، خودش چنین ادعا می کرد. البته در این کاهش وزن، عدم وجود آبجو و ممنوعیت نوشیدن آن در زندان نیز بی تأثیر نبود. به این ترتیب ?? ماه به راه رفتن گذشت، در حالی که اکنون ?? ماه دیگر باقی بود. نود هزار دلار پول های دزدی از بازی بینگو، تا سنت آخر، دست نخورده در حیاط پشت خانه اش، زیر خاک بود. این حیاط بزرگ کنار یک انبار ماشین آلات سنگین قرار داشت. یک چاله کنده بود و با آجر و سیمان جایی کوچک درست کرده بود و پول ها را در آنجا مدفون ساخته بود؛ زنش اصلا خبر نداشت. زن، شوهرش را در خرج کردن بقیه پولها کمک می کرد، پول های غارت شده ??????? دلار بود؛ با وجود گشادبازی های عجیب و غریب باز هم نیمی از آن باقی ماند. کادیلاک خریدند، با بلیط درجه یک از طریق نیواورلئان به لاس وگاس پرواز کردند، لباس های شیک پوشیدند و با لیموزین هایی که از کازینوها کرایه می کردند، به گردش رفتند. اگر چیزی از رویاهایش باقی مانده بود، این بود که می خواست قمارباز شود، قماربازی تردست و بی رقیب و شکست ناپذیر. می خواست در خارج از لاس وگاس تشکیلاتی برای خود درست کند، که کازینوهای معروف از آن حساب ببرند و باج بدهند. بازی مورد علاقه اش بلاک جک بود. گرچه خیلی باخته بود، ولی هنوز مدعی بود که می تواند کازینوها را سرکیسه کند. در جزایر کاراییب کازینوهای بزرگی وجود داشت که ندیده بود. قمارخانه هایی در آسیا بود که شوق و ذوقی عجیب، حتی در قماربازهای خرده پا بر می انگیخت. باید با بلیت درجه یک به تمام دنیا سفر می کرد، با همسر، یا بی همسر، در

صفحه 46 از 424