نام کتاب: برادران
از این آزار دهد. چک هزار دلاری را در آورد و به آنها داد. چک در وجه حامل به وسیله وکیلشان وصول می شد و به حساب مخفی می رفت. . باربر پرسید: «کی باید به سراغش برویم؟» حالا زود است. بگذار چند نامه دیگر رد و بدل شود. ریکی باید یک کمی دیگر بدبختی بکشد.» بیچ گفت: «شاید یکی از نگهبانها او را کتک بزند، یا چیزی شبیه این، شاید بلایی سرش بیاورند.» اسپایسر جواب داد: «آنجا که نگهبان ندارد. یک کلینیک است، کلینیک درمانی، فراموش کردی؟ فقط مشاور دارد.» د خب این کلینیک درمانی حتما چفت و بست هم دارد، و چفت و بست یعنی در، پنجره، نرده و مطمئنا یکی دو تا نگهبان هم آن بیرون قدم می زنند. اگر یکی از آن نره خرها ریکی را زیر دوش یا اتاق دربسته غافلگیر کند و بخواهد آبی با او گرم کند، آنوقت چه؟» باربر گفت: «تجاوز جنسی منتفی است. این کرتیس را می ترساند. بهتر است فکر کند ریکی بیمار است یا چیزی شبیه این.» به این ترتیب خیالپردازی ها و افسانه سازی هایشان دقایقی ادامه یافت؛ همینطور بدبختی های بیشتری برای ریکی رقم می زدند. عکس ریکی را وکیلشان از روی نسخه ای که در بولتن خبری چاپ شده بود کپی کرده بود. این عکس را ریکی امضاء کرده بود و برای دوستان مکاتبه ای به آنسوی آمریکای شمالی فرستاده بود. عکس با لباس فارغ التحصیلی شاگردان کالج برداشته شده بود، با شنل بلندی، طرح شنل های نیروی دریایی؛ پسر جوانی را نشان میداد که دیپلمش را به دست داشت. بیچ مأمور شد چند روزی روی این داستان جدید فکر کند و بعد نامهای تند در جواب کرتیس بنویسد. بیچ همان ریکی بود. خود را جای او گذاشته بود و در آن لحظه پسربچه رنج دیده داستان آنها مشغول نوشتن ماجرای سراسر بدبختی به هشت نفر از آدمهایی بود که نگرانش بودند. قاضی کاربر نقش پرسی را بر عهده گرفت، مرد

صفحه 39 از 424