- چهار -
((
زنگ در به صدا درآمد، اما فقط یک بار - و این زنگ زدن زنگ زد کاپیتان نبود.
پرسیدم: «بروم باز کنم؟ شاید پستچی باشد.»
وقتی تو رفته بودی روزنامه بخری پستچی آمد. نرو. ممکن است یکی از همسایه ها باشد.»|
برای بار دوم زنگ به صدا در آمد. گفتم: «می توانند ببینند چراغ زیرزمین روشن است.»|
لیزا گفت: «فضولهای پتیاره. این خانم لوندز که در خانه شماره بیست و سه زندگی می کند، از من می پرسید تو که هستی. من پله های بیرون را تمیز می کردم. گفتم که پسرم هستی و با پدرت زندگی می کردی تا این که پدرت مرد. می دانی چه گفت؟ گفت: چرا مدرسه نمی رود؟»
برای سومین بار و آمرانه تر از پیش زنگ به صدا در آمد. پرسیدم: «شما چه گفتید؟»
گفتم معلم خصوصی داری. فکر نمیکنم باور کرده باشد.» دوبار دیگر زنگ به صدا درآمد. لیزا گفت: «اگر پلیس باشد چه؟ » چه می خواهند.»
((
زنگ در به صدا درآمد، اما فقط یک بار - و این زنگ زدن زنگ زد کاپیتان نبود.
پرسیدم: «بروم باز کنم؟ شاید پستچی باشد.»
وقتی تو رفته بودی روزنامه بخری پستچی آمد. نرو. ممکن است یکی از همسایه ها باشد.»|
برای بار دوم زنگ به صدا در آمد. گفتم: «می توانند ببینند چراغ زیرزمین روشن است.»|
لیزا گفت: «فضولهای پتیاره. این خانم لوندز که در خانه شماره بیست و سه زندگی می کند، از من می پرسید تو که هستی. من پله های بیرون را تمیز می کردم. گفتم که پسرم هستی و با پدرت زندگی می کردی تا این که پدرت مرد. می دانی چه گفت؟ گفت: چرا مدرسه نمی رود؟»
برای سومین بار و آمرانه تر از پیش زنگ به صدا در آمد. پرسیدم: «شما چه گفتید؟»
گفتم معلم خصوصی داری. فکر نمیکنم باور کرده باشد.» دوبار دیگر زنگ به صدا درآمد. لیزا گفت: «اگر پلیس باشد چه؟ » چه می خواهند.»