وقتی چراغهای سالن روشن شدند چیز عجیبی دیدم. دیدم که در چشم های کاپیتان اشک حلقه زده. من هم دلم برای کینگ - کونگ می سوخت اما نه تا این حد. هر چه بود او قوی تر از همه بود و می توانست جواب دندان شکنی به دشمنانش بدهد - کاری که من نمی توانستم با توینینگ که دو سال از من بزرگتر بود بکنم. فکر کردم که علت ناراحتی کاپیتان چیز دیگری است و از او پرسیدم: «طوری شده؟»
گفت: «مرد بیچاره! همه دنیا بر ضدش بودند.»
از کینگ - کونگ خوشم آمد، اما چرا دختر را تمام مدت با خودش این طرف و آن طرف می کشید و می برد، در حالی که دختر از او خوشش نمی آمد؟»
از کجا می دانی که دختر از او خوشش نمی آمد؟» | چون لگدش می زد.»
یکی دوتا لگد که چیزی نیست. زنها همین طورند. کینگ - کونگ او را دوست داشت. می توانی مطمئن باشی.»|
باز کلمه بی معنی «دوست داشتن.» چه قدر خاله ام ازم پرسیده بود: من را دوست داری؟» و البته همیشه جواب داده بودم: «بله.» این آسان ترین راه بیرون آمدن از یک وضعیت سخت بود. نمی توانستم در جوابش بگویم که: «حوصله ام را سر می بری.» او به روش خاص خود زن خوبی بود، اما اکنون نمی توانستم ساندویچ های او را با ناهاری که کاپیتان در سوان به من داده بوده مقایسه کنم، ناهار کاپیتان کجا، ساندویچ های او کجا می دانستم که از کاپیتان خوشم می آید و مطمئن بودم که پای کلمه چاپلوسانه «دوست داشتن هرگز به میان کشیده نخواهد شد.
پس از این که از سینما بیرون آمدیم کمی قدم زدیم و در سر پیچ یک خیابان او ایستاد و، همان طور که قبلا نیز یک بار پرسیده بود، از من
گفت: «مرد بیچاره! همه دنیا بر ضدش بودند.»
از کینگ - کونگ خوشم آمد، اما چرا دختر را تمام مدت با خودش این طرف و آن طرف می کشید و می برد، در حالی که دختر از او خوشش نمی آمد؟»
از کجا می دانی که دختر از او خوشش نمی آمد؟» | چون لگدش می زد.»
یکی دوتا لگد که چیزی نیست. زنها همین طورند. کینگ - کونگ او را دوست داشت. می توانی مطمئن باشی.»|
باز کلمه بی معنی «دوست داشتن.» چه قدر خاله ام ازم پرسیده بود: من را دوست داری؟» و البته همیشه جواب داده بودم: «بله.» این آسان ترین راه بیرون آمدن از یک وضعیت سخت بود. نمی توانستم در جوابش بگویم که: «حوصله ام را سر می بری.» او به روش خاص خود زن خوبی بود، اما اکنون نمی توانستم ساندویچ های او را با ناهاری که کاپیتان در سوان به من داده بوده مقایسه کنم، ناهار کاپیتان کجا، ساندویچ های او کجا می دانستم که از کاپیتان خوشم می آید و مطمئن بودم که پای کلمه چاپلوسانه «دوست داشتن هرگز به میان کشیده نخواهد شد.
پس از این که از سینما بیرون آمدیم کمی قدم زدیم و در سر پیچ یک خیابان او ایستاد و، همان طور که قبلا نیز یک بار پرسیده بود، از من