در مقایسه با آن زندانی که در آن بودم، مثل این است که بغل دستمان است.»
و تو بیست سال پیرتر از آن زمان هستی. گوش کن! کسی پشت در
است؟»
چیزی نیست لیزا، اعصابت است. کسی ما را تعقیب نکرد - مواظب بودم. چایت را بخور و نگران نباش. همه چیز درست خواهد شد.»
«امشب وقتی ببیند بچه نیامد چه خواهند کرد؟»|
«خوب، نامه پدرش را به رئیس دادم که احتمالا به او نامه خواهد نوشت. اما شک دارم که شیطان پیر زحمت دادن جواب نامه را به خود بدهد. می دانی که او علاقه ای به نوشتن نامه ندارد، و دوست ندارد خودش را در قضایا درگیر کند، آن وقت فکر می کنم رئیس ممکن است به خاله پسر نامه ای بنویسد - اگر آدرسش را داشته باشد . و او هم که در جریان نیست.»
آن وقت به پلیس مراجعه خواهند کرد. بچه دزدی. از همین حالا تیترهای درشت روزنامه ها را می بینم.»
«او دزدیده نشده، لیزا. کاملا به میل خود، با یکی از دوستان پدرش آمد. شهریه خوابگاه همیشه پیشاپیش پرداخت می شود . بنابراین، آنها چه اهمیتی به این مسئله می دهند؟ البته یکی دو هفته ای برای احتیاط روزنامه ها را نگاه می کنیم. جیم، تو که نمی خواهی به مدرسه برگردی، می خواهی؟»
گفتم: «فکر میکنم بهتر است اینجا بمانم.» گرچه کاملا مطمئن نبودم - اما به نظرم رسید که اگر این طور بگویم مؤدبانه است.|
«بفرما! دیدی، لیزا؟ همان طور است که گفتم. او کاملا متعلق به توست. تو الان مادر هستی. یک مادر واقعی، لیزا»
و تو بیست سال پیرتر از آن زمان هستی. گوش کن! کسی پشت در
است؟»
چیزی نیست لیزا، اعصابت است. کسی ما را تعقیب نکرد - مواظب بودم. چایت را بخور و نگران نباش. همه چیز درست خواهد شد.»
«امشب وقتی ببیند بچه نیامد چه خواهند کرد؟»|
«خوب، نامه پدرش را به رئیس دادم که احتمالا به او نامه خواهد نوشت. اما شک دارم که شیطان پیر زحمت دادن جواب نامه را به خود بدهد. می دانی که او علاقه ای به نوشتن نامه ندارد، و دوست ندارد خودش را در قضایا درگیر کند، آن وقت فکر می کنم رئیس ممکن است به خاله پسر نامه ای بنویسد - اگر آدرسش را داشته باشد . و او هم که در جریان نیست.»
آن وقت به پلیس مراجعه خواهند کرد. بچه دزدی. از همین حالا تیترهای درشت روزنامه ها را می بینم.»
«او دزدیده نشده، لیزا. کاملا به میل خود، با یکی از دوستان پدرش آمد. شهریه خوابگاه همیشه پیشاپیش پرداخت می شود . بنابراین، آنها چه اهمیتی به این مسئله می دهند؟ البته یکی دو هفته ای برای احتیاط روزنامه ها را نگاه می کنیم. جیم، تو که نمی خواهی به مدرسه برگردی، می خواهی؟»
گفتم: «فکر میکنم بهتر است اینجا بمانم.» گرچه کاملا مطمئن نبودم - اما به نظرم رسید که اگر این طور بگویم مؤدبانه است.|
«بفرما! دیدی، لیزا؟ همان طور است که گفتم. او کاملا متعلق به توست. تو الان مادر هستی. یک مادر واقعی، لیزا»