نام کتاب: باخت پنهان
آدم باشند و آن اسم عجیب کینگ کونگ بلافاصله نظر او را به خود جلب کرده بود. اکنون ترجمه کامل این بخش آخر در جلوی او بود و در ظاهر جواب هیچ کدام از سئوال های او را نمی داد، و آدم نمی توانست از سنیور کوییگلی انتظار داشته باشد که کینگ کونگ را شناسایی کند. از میمون و گوریل حرف زده بود. شاید خواسته بود شوخی کوچکی کند، هرچند که سنیورکوییگلی مردی نبود که اهل شوخی باشد.
صدای ضربه ای به در او را از افکارش بیرون آورد. پابلو وارد اتاق شد و سلام داد. گفت: «قربان، ردش را پیدا کردیم.»
«رد که را؟» «باکستر.» حافظه پابلو برای نام های خارجی بهتر از حافظه او بود. زنده است؟»
بله. پس از گرفتن ویزا، در پروازی به مقصد وال پارزو جا رزرو کرد، در سانتیاگو هواپیما عوض می شود.» |
«وال پارزو؟ عجب کاری کرده. شیلی مورد توجه ما نیست - و پدر او نیز خارج از مسائل شیلی عمل می کرد، مطمئن هستم - تا آنجا که ما می دانیم این مردک کوییگلی نیز خارج از مسائل شیلی عمل میکند - هرچند که آمریکایی ها با پینوشه سرشان در یک آخور است. اما مطمئنة آنها یک فرد تازه کاری مثل این پسر را آنجا نمی فرستند. و در ضمن این هم هست که راحت ویزا گرفت. نمیدانم آیا باید بگذاریم کوییگلی اینجا بماند؟ تردیدش یک لحظه بیشتر طول نکشید. «نه. خوشحالم که از شر او خلاص می شوم. شاید از پس خبرنگار مالی بعدی شان راحت تر برآیم. با همه این احوال، چرا وال پارزو؟»
ورق های انباشته روی میز را لمس کرد، گویی که صرف تماس دستش با آنها می توانست جوابی برای سئوال او بفرستد و سپس افکارش را با

صفحه 194 از 196