نام کتاب: باخت پنهان
به دست بیاورند تا در کار معاهده و رئیس جمهورشان اخلال کنند. بنابراین خواهشی از شما دارم. بهخاطر امنیت خودتان و به خاطر امنیت ما، لطف کنید چمدانتان را ببندید و از خیابان شهیدان گذشته به جایی که هنوز اسمش ایالت متحده آمریکا است تشریف ببرید. در غیر این صورت ممکن است همکاران من فکر کنند که باید ترتیبی اتخاذ شود . البته منظورم تصادف است.»
هنگامی که آقای کوییگلی بدون گفت وگو از جایش بلند شد تا برود، سرهنگ مارتینز آه راحتی کشید که تقریبا نامحسوس بود. او خوب می دانست که کوییگلی مرد شجاعی نیست.|
(۲)
پس از رفتن آقای کوییگلی، سرهنگ مارتینز مترجم را خواست و دوباره در پشت میزش نشست تا دست نویس داستان را مطالعه کند، در صفحات آن دنبال جواب سه تا سئوال بود - به دستور چه کسی آقای اسمیت با سلاحهایش جهت خلاف ۔ ماناگوآ به جای شمال - را انتخاب کرده بود؛ پسر او اکنون کجا بود و چرا پسر این دست نویس بلند را در پشت سرش جا گذاشته بود؟ (آن اسم باکستر به یادش نمی ماند.) پسر می دانسته که پابلو می رود او را با خودش بیاورد. بنابراین آیا کاغذها را عمدا در سطل کاغذ باطله انداخته بود تا پابلو آنها را در آنجا پیدا کند؟ فقط بخش آخر ترجمه که با ورود پسر به پاناما شروع می شد نظر سرهنگ را جلب می کرد. حتی با انگلیسی ضعیفش، وقتی به اصل دست نویس نگاهی انداخته بود، فهمیده بود که چیزی که برای او جالب است بایستی در تماس های پسر با این مردک کوییگلی نهفته باشد. متن نوشته بیشتر به یادداشتهایی شباهت داشت که حاصل یک بازپرسی از وجدان خود

صفحه 193 از 196