«هواپیمایش در نزدیکی پناه گاه زیرزمینی مانوگا که سوموزا این روزها شب را در آنجا می ماند، منفجر شد. هواپیما بایستی با تمام ظرفیت خود از مواد منفجره بارگیری شده بوده باشد، اما تنها کاری که توانست بکند این بود که خود را کشت و چندتا از شیشه های هتل کنتینانتال در آن طرف خیابان را شکست. هیچ کس صدمه ای ندید . فقط خودش.»
گفتم: «اوه، او صدمه ندید. از دست من و لیزا و همه خلاص شد.»| «همه؟»
همه کسانی که به او احتیاج داشتند.»
«مرگش یک ضایعه بود. او حتی به روش خاص خودش برای ما مفید بود. تو می خواهی چه کار کنی، جیم؟» در به زبان آوردن اسم کوچکم اندکی تردید کرد.
برای برگشتنم به خانه پول کافی برایم گذاشته.» می خواهی برگردی؟» |
خانه ندارم.» از سر دلسوزی به حال خودم این کلمه را به کار نبردم، بیان تلخ یک حقیقت بود. مثل کسی بودم که گذرنامه ندارد، فقط کارت اقامت دارد.
آقای کوییگلی گفت: «مطمئنم، اگر بخواهی اینجا بمانی، می توانم ترتیب همه چیز را بدهم. می دانی که تو برای ما ارزش داری، جیم.» این بار در به زبان آوردن اسم کوچکم تردید نکرد. در هر حال او پدرت بود، و شاید ما بتوانیم از طریق تو با بعضی از دوستان قدیم او تماس بگیریم و صحبت کنیم.» |
اما او پدر من نبود.»| «اوه، بله، فراموش کردم. اما نباید همه چیز را به معنی حقیقی کلمه
گرفت، جیم.»
گفتم: «اوه، او صدمه ندید. از دست من و لیزا و همه خلاص شد.»| «همه؟»
همه کسانی که به او احتیاج داشتند.»
«مرگش یک ضایعه بود. او حتی به روش خاص خودش برای ما مفید بود. تو می خواهی چه کار کنی، جیم؟» در به زبان آوردن اسم کوچکم اندکی تردید کرد.
برای برگشتنم به خانه پول کافی برایم گذاشته.» می خواهی برگردی؟» |
خانه ندارم.» از سر دلسوزی به حال خودم این کلمه را به کار نبردم، بیان تلخ یک حقیقت بود. مثل کسی بودم که گذرنامه ندارد، فقط کارت اقامت دارد.
آقای کوییگلی گفت: «مطمئنم، اگر بخواهی اینجا بمانی، می توانم ترتیب همه چیز را بدهم. می دانی که تو برای ما ارزش داری، جیم.» این بار در به زبان آوردن اسم کوچکم تردید نکرد. در هر حال او پدرت بود، و شاید ما بتوانیم از طریق تو با بعضی از دوستان قدیم او تماس بگیریم و صحبت کنیم.» |
اما او پدر من نبود.»| «اوه، بله، فراموش کردم. اما نباید همه چیز را به معنی حقیقی کلمه
گرفت، جیم.»