ما گفتیم شاید او به شما چیزی گفته باشد که... ما مشتاق شنیدن خبری از آقای اسمیت هستیم.» |
به یاد نامه افتادم، اما از دستور آقای کوییگلی اطاعت کردم و گفتم: خبری ندارم.»
دیروز صبح هردوتان را در هتل کنتینانتال-دیده اند. بنابراین فکر کردیم که شاید می خواستید پدرتان را ببینید. فکر کردیم که شاید به شما چیزی گفته باشد...)
اشتباه کوچک آنها در خصوص نسبت من و کاپیتان را نادیده گرفتم و گفتم: «حتی یک کلمه. آنجا نبود. رفته بود.»
«بله، بله، رفته بود، می دانیم. هواپیمایش نیز ناپدید شده است اما پیش خودم فکر کردم که شاید قبل از رفتن به شما گفته باشد... مطمئن باشید که ما نگرانش هستیم - نگران جان او، آقای باکستر.» در حالی که سرش را روی کاغذهایش پایین انداخته بود، طوری که گویی از این که مجبور است اطلاعات ذیقیمتی را برملا کند شرمش می شود، آهسته گفت: «او را دیده اند که از زمین بلند شد، اما جهت خلاف را انتخاب کرد.»
جهت خلاف؟» به آن جهتی که دستور داشت برود.»|
در همان حالی که سرهنگ مارتینز سرش را روی کاغذهایش پایین انداخته بود سکوت طولانی ای برقرار شد. با خودم گفتم: «آیا او نیز جهت خلاف را انتخاب کرده؟»
خواستم با سئوالی که در آن اتاق ساکت حتی به گوش خودم هم به طرز عوامانه ای ژک و صریح آمد، خود را از دست شکهایی که به جانم افتاده بود خلاص کنم. «چه کسی به او دستور داده بود؟ شما با آقای کوییگلی؟»
به یاد نامه افتادم، اما از دستور آقای کوییگلی اطاعت کردم و گفتم: خبری ندارم.»
دیروز صبح هردوتان را در هتل کنتینانتال-دیده اند. بنابراین فکر کردیم که شاید می خواستید پدرتان را ببینید. فکر کردیم که شاید به شما چیزی گفته باشد...)
اشتباه کوچک آنها در خصوص نسبت من و کاپیتان را نادیده گرفتم و گفتم: «حتی یک کلمه. آنجا نبود. رفته بود.»
«بله، بله، رفته بود، می دانیم. هواپیمایش نیز ناپدید شده است اما پیش خودم فکر کردم که شاید قبل از رفتن به شما گفته باشد... مطمئن باشید که ما نگرانش هستیم - نگران جان او، آقای باکستر.» در حالی که سرش را روی کاغذهایش پایین انداخته بود، طوری که گویی از این که مجبور است اطلاعات ذیقیمتی را برملا کند شرمش می شود، آهسته گفت: «او را دیده اند که از زمین بلند شد، اما جهت خلاف را انتخاب کرد.»
جهت خلاف؟» به آن جهتی که دستور داشت برود.»|
در همان حالی که سرهنگ مارتینز سرش را روی کاغذهایش پایین انداخته بود سکوت طولانی ای برقرار شد. با خودم گفتم: «آیا او نیز جهت خلاف را انتخاب کرده؟»
خواستم با سئوالی که در آن اتاق ساکت حتی به گوش خودم هم به طرز عوامانه ای ژک و صریح آمد، خود را از دست شکهایی که به جانم افتاده بود خلاص کنم. «چه کسی به او دستور داده بود؟ شما با آقای کوییگلی؟»