گفت: «متأسفم که منتظرتان گذاشتم، آقای اسمیت.» انگلیسی، و با دقت و آهسته حرف می زد. در ضمن، آن ته لهجه آمریکایی یانکی ها را نیز، که شاید نتیجه یک عمر زندگی کردن در مجاورت منطقه آمریکایی ها بود، در لهجه خود داشت.
حرفش را تصحیح کردم: «باکستر.» سرش را پایین انداخت و چند تا کاغذ را بر روی میز جابه جا کرد و حرف خودش را تصحیح کرد: «آقای باکستر.» سپس لحظه طولانی ای مکث کرد. آیا فراموش کرده بود مرا به چه منظوری به اینجا احضار کرده، همان طور که اسمم را فراموش کرده بود؟ در هر صورت، دیدم که از او خیلی خیلی بیشتر از آقای کوییگلی خوشم می آید. نوعی معصومیت در وجود او بود که من هیچگاه نمی توانستم آن را به اونیفرم نظامی - یا اونیفرم پلیس - ربط بدهم.
گفت: «بفرمایید بنشینید آقای باکستر. ما برای آقای اسمیت اندکی نگران هستیم - این ناپدید شدن غیرمنتظره او نگرانمان کرده. قرار بود کار کوچکی برای ما انجام دهد، اما ظاهرا در آسمان گم شده.» سرفه های خفیفی به جناب سرهنگ دست داد که برای پوشاندن سکوت ما خیلی به جا بود. البته ما می دانیم که شما دوست آقای کوییگلی هستید - آن طور که او کلمه «ما» را به کار می برد مثل این بود که تمام گارد ملی را شامل می شود، و لحظه ای متحیر ماندم که چه طور شده است که اینها زحمت توجه به آدم غریبه بی اهمیتی مثل من را به خود داده اند، تا این که پابلو یادم آمد. مسلما او گزارش داده بوده. گفتم: «نه واقعا یک دوست.»
سرهنگ گفت: «آقای کوییگلی روزنامه نگار قابلی است و چون برای یک روزنامه گرینگو" کار می کند به منابعی دسترسی دارد که ما نداریم.
ور
* gringo لفظ تحقیر آمیز در زبان مردم آمریکای لاتین، به معنی آمریکایی. م
حرفش را تصحیح کردم: «باکستر.» سرش را پایین انداخت و چند تا کاغذ را بر روی میز جابه جا کرد و حرف خودش را تصحیح کرد: «آقای باکستر.» سپس لحظه طولانی ای مکث کرد. آیا فراموش کرده بود مرا به چه منظوری به اینجا احضار کرده، همان طور که اسمم را فراموش کرده بود؟ در هر صورت، دیدم که از او خیلی خیلی بیشتر از آقای کوییگلی خوشم می آید. نوعی معصومیت در وجود او بود که من هیچگاه نمی توانستم آن را به اونیفرم نظامی - یا اونیفرم پلیس - ربط بدهم.
گفت: «بفرمایید بنشینید آقای باکستر. ما برای آقای اسمیت اندکی نگران هستیم - این ناپدید شدن غیرمنتظره او نگرانمان کرده. قرار بود کار کوچکی برای ما انجام دهد، اما ظاهرا در آسمان گم شده.» سرفه های خفیفی به جناب سرهنگ دست داد که برای پوشاندن سکوت ما خیلی به جا بود. البته ما می دانیم که شما دوست آقای کوییگلی هستید - آن طور که او کلمه «ما» را به کار می برد مثل این بود که تمام گارد ملی را شامل می شود، و لحظه ای متحیر ماندم که چه طور شده است که اینها زحمت توجه به آدم غریبه بی اهمیتی مثل من را به خود داده اند، تا این که پابلو یادم آمد. مسلما او گزارش داده بوده. گفتم: «نه واقعا یک دوست.»
سرهنگ گفت: «آقای کوییگلی روزنامه نگار قابلی است و چون برای یک روزنامه گرینگو" کار می کند به منابعی دسترسی دارد که ما نداریم.
ور
* gringo لفظ تحقیر آمیز در زبان مردم آمریکای لاتین، به معنی آمریکایی. م