نام کتاب: باخت پنهان
«اینجا نگه دارید. تقریبا مطمئن هستم که همین جا است.»
بوته ها را وارسی کردم و جای چرخهای رنو را دیدم. ماشین را توی دست انداز انداختیم و به دنبال جای چرخهای رنو رفتیم تا به باند پرواز و آشیانه خالی رسیدیم.
آقای کوییگلی از تعجب داد زد: «لامصب!» (هیچ وقت نشنیده بودم این طور بد و بیراه بگوید). «زمینش کمی ناهموار نیست؟ اگر من بودم اینجا فرود نمی آمدم - یا بلند نمی شدم. آن هم با محموله نارنجکهای ضد تانک.»
لحظه ای با نگاه خیره بی حرکت ماند، سپس موتور را روشن کرد. باید برگردم و یک تلگرام بفرستم.»
اطلاعات مالی؟» |
با حزم اندیشی همیشگی اش در جواب گفت: «اگر اسمش را این بگذاری خیلی اشتباه نکرده ای.»
در برگشتن، در سکوت اندوهباری فرورفت در حالی که من از خودم می پرسیدم آیا در تلگرامش از نوعی رمز استفاده خواهد کرد - شاید چیزی بسیار ساده مثل «رمز کتابی»، که آن را در زمان نوجوانی ام در یک رمان جاسوسی خوانده بودم. جاسوس و طرفهای مکاتبه اش جمله ای را از کتابی که قبلا تعیین کرده بودند . شاید کلیات آثار شکسپیر بود، و مصرع های فراوانی را برای این منظور در اختیار آنها می گذاشت - انتخاب می کردند و بر روی آن مصرع و ترتیب کلمات آن، رمز را بنا می کردند. سعی میکردم حدس بزنم آقای کوییگلی و طرف های آمریکایی مکاتبه اش چه کتابی را ممکن بود انتخاب کرده باشند. آپدایک نبود. کتابهای آپدایک قطور نبودند و انتخاب شان خطرناک بود. شاید مجبور بود سراغ رمان های کلاسیک بلندی از قبیل «بر باد رفته» برود.

صفحه 171 از 196