نام کتاب: باخت پنهان
برای اولین بار مرسدس بنز آقای کوییگلی نظرم را گرفت. در هنگام اولین ملاقاتمان در فرودگاه این قدر خسته بودم که توجهی به آن نکرده بودم. در کنار دست او نشستم و با اندکی تردید راهنماییش کردم - روی پل بزرگ، بعد از تأسیسات نظامی منطقه کانال، کلیساها، زمین های گلف، ویلاهای شیک، دوباره از داخل پاناما، تا این که به تابلوی آن شهر ناموجود رسیدیم. گفتم: «اینجا آهسته بروید، از آنجا باید بپیچیم.»
سرعت را آهسته کرد، اما فکرش جای دیگری بود. گفت: «اگر موفق شویم او را بگیریم، رسوایی اش ممکن است معاهده کانال را برهم بزند. سنا خوش حال خواهد شد.»
«چه معاهده ای؟»
به سئوالم توجه نکرد. به حرفش ادامه داد: «کنگره هم همین طور. آن نامه را که تمبر انگلیسی رویش خورده بود در بیاور برایم بخوان.»
فکر نمیکنم او خوشش بیاید که نامه باز شده را به دستش بدهم.»
«شدیدا به دلم افتاده که خیلی دیر خواهیم رسید. ممکن است هرگز او را نبینیم. بسیار خوب. هر طور که شما بخواهید. نگهش دار تا برسیم به - اسمش را چه می گویی؟ - باند پرواز او. یا باید بگوییم باند فرار او. اگر آنجا نبود من دلیلی نمی بینم که بازش نکنی. حتی اگر برگردد از کجا می فهمد نامه داشته است.»
فکر نمی کنم برای شما جالب باشد. من دست خط روی پاکت را می شناسم. دست خط یک زن مرده است.»
زن مرده؟»| لیزا.»
بسیار خوب پس. فراموش کن. می داند چه مدت طول می کشد تا نامه به پاناما برسد.»

صفحه 170 از 196