جنگ داخلی در جریان است. لااقل کمکی به من بکن و یک نگاه به این
کمد بینداز»
« آنجا چیزی نبود. فقط یک دست کت و شلوار و چند تا پیراهن.» توی جیب ها چیزی نبود؟»
هیچ چیز.» دروغ گفتم، چون یک نامه پیدا کرده بودم که بدون نگاه کردن به آدرس روی پاکت آهسته توی جیبم گذاشتم. به خودم گفتم هنوز که در استخدام آقای کوییگلی نیستم. یک اتاق برای یک شب، بدون حتی یک صبحانه مختصر، تعهدی برای آدم ایجاد نمی کند.
آقای کوییگلی گفت: «مشخص است که قصد دارد برگردد. اما شاید هنوز هم بتوانیم نگذاریم برود. می گویند که فقط نیم ساعت پیش از اینجا رفت. با آن رنوی قراضه اش، نمی تواند زیاد دور شده باشد، و سلاحهای زیادی هم توی آن جا نمی گیرد. احتمالا چندتا نارنجک، که در برابر تانک های آمریکایی سوموزا کاری صورت نمی دهند. از اطلاعات مالی بدت نیاید. فوق العاده پیچیده هستند. و این تمبر انگلیسی روی نامه. میگویی که زنش مرده. بنابراین، طرف مکاتبه او کیست؟ فعلا ولش کن. باید زود راه بیفتیم. اگر بتوانیم او را با نارنجکهای ضدتانک در داخل هواپیما بگیریم، نمی دانم سرهنگ مارتینز چه طور خواهد توانست بدون رسوایی از او حمایت کند. و یانکی ها رسوایی را بیشتر می پسندند - و البته روزنامه من هم همین طور. تمام روزنامه ها عاشق رسوایی هستند.»
اما کجا می خواهید بروید؟» معلوم است، به سراغ هواپیمای او. تو می دانی آن را کجانگه می دارد.»
یک شب ناخوشایند در یک هتل کوچک و بالش سفت و پنجره ای که باز نمی شد هنوز آتش خشم مرا علیه کاپیتان زنده نگه داشته بود، به طوری که تردید نکردم. می خواستم انعام بگیرم.
کمد بینداز»
« آنجا چیزی نبود. فقط یک دست کت و شلوار و چند تا پیراهن.» توی جیب ها چیزی نبود؟»
هیچ چیز.» دروغ گفتم، چون یک نامه پیدا کرده بودم که بدون نگاه کردن به آدرس روی پاکت آهسته توی جیبم گذاشتم. به خودم گفتم هنوز که در استخدام آقای کوییگلی نیستم. یک اتاق برای یک شب، بدون حتی یک صبحانه مختصر، تعهدی برای آدم ایجاد نمی کند.
آقای کوییگلی گفت: «مشخص است که قصد دارد برگردد. اما شاید هنوز هم بتوانیم نگذاریم برود. می گویند که فقط نیم ساعت پیش از اینجا رفت. با آن رنوی قراضه اش، نمی تواند زیاد دور شده باشد، و سلاحهای زیادی هم توی آن جا نمی گیرد. احتمالا چندتا نارنجک، که در برابر تانک های آمریکایی سوموزا کاری صورت نمی دهند. از اطلاعات مالی بدت نیاید. فوق العاده پیچیده هستند. و این تمبر انگلیسی روی نامه. میگویی که زنش مرده. بنابراین، طرف مکاتبه او کیست؟ فعلا ولش کن. باید زود راه بیفتیم. اگر بتوانیم او را با نارنجکهای ضدتانک در داخل هواپیما بگیریم، نمی دانم سرهنگ مارتینز چه طور خواهد توانست بدون رسوایی از او حمایت کند. و یانکی ها رسوایی را بیشتر می پسندند - و البته روزنامه من هم همین طور. تمام روزنامه ها عاشق رسوایی هستند.»
اما کجا می خواهید بروید؟» معلوم است، به سراغ هواپیمای او. تو می دانی آن را کجانگه می دارد.»
یک شب ناخوشایند در یک هتل کوچک و بالش سفت و پنجره ای که باز نمی شد هنوز آتش خشم مرا علیه کاپیتان زنده نگه داشته بود، به طوری که تردید نکردم. می خواستم انعام بگیرم.