نام کتاب: باخت پنهان
نبوده. نه مواد مخدر اعتیاد آور. فقط ماری جوانا. یک مخدر ضعیف. به گمان من زود این کار را رها کرد و آمد اینجا. شاید کار خطرناکی بوده یا شاید وجدانش... وجدان دارد؟ به هر حال شک دارم که پول داده و این هواپیما را خریده، چون این را می دانم - از طریق همکارم - که اگر در این طرف ها یک مملکت باشد که او هرگز به آنجا باز نخواهد گشت، کلمبیا است. شاید رفقای سابقش در آنجا دنبالش هستند.»
«ظاهرا خیلی چیزها می دانید. فکر میکردم فقط خبرنگار مالی هستید.» |
آقای کوییگلی یکی دیگر از آن هرهرهای زننده و کوچکش را که مثل خودش نازک بود، سرداد. هیچ نوع شوخی ای در آن نبود یا اگر بود، مثل شلوارش باریک و ظریف بود.
گفت: «پول در همه چیز دخالت دارد. سیاست، جنگ، ازدواج، جنایت، بی وفایی. هر چیزی که در دنیا هست یک سرش به پول می رسد. حتی دین. کشیش برای خریدن نان و شرابش و جنایت کار برای خریدن تفنگش - یا هواپیمایش - احتیاج به پول دارند.»
فکر میکنی او دیگر در کار مواد مخدر نیست؟» |
مطمئن هستم. وگرنه، تحت حمایت سرهنگ مارتینز نبود، در حالی که کاملا تحت حمایت او است.»|
این سرهنگ مارتینز کیست؟» | دقیق گفتنش مشکل است. یکی از افسران مهم گارد ملی.» شما چه، شما تحت حمایت کسی هستید؟» |
حمایت که نمی شود اسمش را گذاشت، اما البته توجه به من دارند. می دانید که من برای یک روزنامه آمریکایی کار میکنم.... اینجا زود به هر چیز آمریکایی بدگمان می شوند.»

صفحه 162 از 196