فقط از آهنگ این جور کلمات خوشش می آید. معنی آنها را نمی فهمد.»
داستانی را که شیطان از اردوگاه زندانیان و آن فرهنگ لغت نیمه برایم گفته بود، برای آقای کوییگلی تعریف کردم. «وقتی حرف می زند معمولا از این کلمات به کار نمی برد، اما وقتی می نویسد دیگر به اختیار خودش
نیست.»
مثل شاعر؟»
هیچ چیز از شاعری در او نیست.» اما ناگهان یک سئوال برایم مطرح شد: آیا ممکن است که این علاقه آزاردهنده من به نویسنده شدن از کاپیتان به ارث رسیده باشد؟ مطمئنا از شیطان یا مادرم به ارث نبرده بودم، و از این که ممکن بود این کس، که او را به آقای کوییگلی لو می دادم، به یک معنی پدر من باشد نوعی احساس شرم به من دست داد. آیا علاقه من به یافتن کلمات اندکی شبیه جستجوی دایمی کاپیتان برای یافتن قاطرهای حامل طلا نبود.
آقای کوییگلی رشته افکارم را قطع کرد. «در ضمن، می خواستم بیایم شما را ببینم. دیروز با روزنامه ام تماس گرفتم و آنها به طور اصولی (روی این کلمه آخری تأکید کرد موافقت کردند که شما را با حقوق ماهیانه ششصد دلار، که اول هر ماه قابل پرداخت خواهد بود، به عنوان روزنامه نگار استخدام کنم. قرارداد به وسیله هر یک از طرفین و بدون اطلاع قبلی قابل فسخ خواهد بود؟»
نمی فهمم. قرار است من چه کار کنم؟»
«اوه، از خبرهایی که احتمالا به دست می آوری، گزارش های کوتاهی بنویسی به طوری که در ته یک ستون روزنامه جا بگیرد. گاهی من مجبورم چند روزی سرکار نیایم در این صورت از شما خواهم خواست که مواظب کارها باشی. در جایی مثل اینجا هر آن ممکن است خبری بشود. پاناما
داستانی را که شیطان از اردوگاه زندانیان و آن فرهنگ لغت نیمه برایم گفته بود، برای آقای کوییگلی تعریف کردم. «وقتی حرف می زند معمولا از این کلمات به کار نمی برد، اما وقتی می نویسد دیگر به اختیار خودش
نیست.»
مثل شاعر؟»
هیچ چیز از شاعری در او نیست.» اما ناگهان یک سئوال برایم مطرح شد: آیا ممکن است که این علاقه آزاردهنده من به نویسنده شدن از کاپیتان به ارث رسیده باشد؟ مطمئنا از شیطان یا مادرم به ارث نبرده بودم، و از این که ممکن بود این کس، که او را به آقای کوییگلی لو می دادم، به یک معنی پدر من باشد نوعی احساس شرم به من دست داد. آیا علاقه من به یافتن کلمات اندکی شبیه جستجوی دایمی کاپیتان برای یافتن قاطرهای حامل طلا نبود.
آقای کوییگلی رشته افکارم را قطع کرد. «در ضمن، می خواستم بیایم شما را ببینم. دیروز با روزنامه ام تماس گرفتم و آنها به طور اصولی (روی این کلمه آخری تأکید کرد موافقت کردند که شما را با حقوق ماهیانه ششصد دلار، که اول هر ماه قابل پرداخت خواهد بود، به عنوان روزنامه نگار استخدام کنم. قرارداد به وسیله هر یک از طرفین و بدون اطلاع قبلی قابل فسخ خواهد بود؟»
نمی فهمم. قرار است من چه کار کنم؟»
«اوه، از خبرهایی که احتمالا به دست می آوری، گزارش های کوتاهی بنویسی به طوری که در ته یک ستون روزنامه جا بگیرد. گاهی من مجبورم چند روزی سرکار نیایم در این صورت از شما خواهم خواست که مواظب کارها باشی. در جایی مثل اینجا هر آن ممکن است خبری بشود. پاناما