نام کتاب: باخت پنهان
رازهای زیادی را از او پنهان نمی کردم، فقط رازهای کوچک را برای این که نگران نشود، پنهان می کردم. تنها هدف من خوشبخت کردن او است و قسم می خورم که یک روز خوشبخت خواهد شد.» |
چرا هی اسم عوض میکردی؟» «آن روزها این کار بیشتر شوخی بود تا جدی. حتی وقتی که بچه بودم دوست داشتم پلیس را دست بیندازم. از جماعت پلیس خوشم نمی آید.»
این بار با علاقه مندی واقعی ازش پرسیدم: «وقتی به دنیا آمدی چه اسمی داشتی؟»
«اسمم براون بود.»
با خنده گفتم: «و اکنون اسمیت است. داری به حقیقت نزدیک می شوی، به حقیقت ساده.»
این بار دوستانم این اسم را برایم انتخاب کرده اند. می خواستند اسمی باشد که یادشان بماند. کارور برایشان سخت بود، اما اسمیت هم، از نظر تلفظ، کمی سخت است. لاتینی ها نمی توانند th را راحت تلفظ
کنند.»
بلند شد تا دوتا ویسکی دیگر بریزد. «زیاد حرف می زنم، نباید این قدر حرف بزنم. علتش این است که مدت درازی بدجوری تنها بوده ام.»
« آن دوستانت که گفتی که هستند؟»
آدم های خوب، سعی میکنم کمکشان کنم، اما زیاد همدیگر را نمی بینیم. اکنون همه مان به خاطر چیزی واقعا مهم کار میکنیم، و در اکثر اوقات هر کدام به تنهایی عمل می کنیم. به جز آنهایی که واقعا جنگ میکنند...»
* Brown به معنی سرخپوست هم هست. م ** Smith به معنی آهنگر هم هست. م

صفحه 139 از 196