برای شکستن سکوت گفتم: «شما به این ها می گویید زیبایی؟ مگر جز سنگ های درهم شکسته چیز دیگری هم هستند؟» قبلا هیچگاه او را این قدر ساکت ندیده بودم. |
چه گفتی؟»
«شما فکر می کنید این ویرانه ها زیبا هستند؟ البته به نظر من خیلی بهتر از آن بانک های آسمان خراش هستند، اما زیبا؟»
کاپیتان گفت: «فکرش را بکن که چه کار عظیمی در آن روزها صرف تبدیل این ساختمان ها به ویرانه گردید. چه وقتی تلف شد. اکنون من می توانم این کلیسا را - اگر کلیسا است - در عرض چند ثانیه فرو
بریزم.» |
چه طور؟» از آسمان با یکی دو تا بمب» «اگر هواپیما داشته باشی. سرهنری مورگان هواپیما نداشت.»
راستش» (این بار دیگر «حقیقتش را بخواهید» نبود) «من یک هواپیمای کوچک دارم. دست دوم البته.» از خودم پرسیدم آیا کلمه «راست» نیز در زبان کاپیتان مثل همان کلمه «حقیقت» است و این هم قابل اعتماد نیست؟ و جوابی نگرفتم.
کاپیتان که، به نظرم رسید با اندوه خاصی، به ویرانه ها خیره شده بود، به حرفش ادامه داد: «من دریک را به مورگان ترجیح می دهم. دریک طلا را تصاحب کرد و چند نفری از اسپانیایی ها را کشت، اما شهر را خراب نکرد. می توانم قصر خزانه اسپانیایی ها را در پورتوبلو، درست به همان حالتی که در آن زمان بوده، نشانت بدهم.» |
اما قضیه این هواپیمای شما چیست؟ » «اوه، فراموش کن. منظورم این نبود که درباره هواپیما برایت حرف
چه گفتی؟»
«شما فکر می کنید این ویرانه ها زیبا هستند؟ البته به نظر من خیلی بهتر از آن بانک های آسمان خراش هستند، اما زیبا؟»
کاپیتان گفت: «فکرش را بکن که چه کار عظیمی در آن روزها صرف تبدیل این ساختمان ها به ویرانه گردید. چه وقتی تلف شد. اکنون من می توانم این کلیسا را - اگر کلیسا است - در عرض چند ثانیه فرو
بریزم.» |
چه طور؟» از آسمان با یکی دو تا بمب» «اگر هواپیما داشته باشی. سرهنری مورگان هواپیما نداشت.»
راستش» (این بار دیگر «حقیقتش را بخواهید» نبود) «من یک هواپیمای کوچک دارم. دست دوم البته.» از خودم پرسیدم آیا کلمه «راست» نیز در زبان کاپیتان مثل همان کلمه «حقیقت» است و این هم قابل اعتماد نیست؟ و جوابی نگرفتم.
کاپیتان که، به نظرم رسید با اندوه خاصی، به ویرانه ها خیره شده بود، به حرفش ادامه داد: «من دریک را به مورگان ترجیح می دهم. دریک طلا را تصاحب کرد و چند نفری از اسپانیایی ها را کشت، اما شهر را خراب نکرد. می توانم قصر خزانه اسپانیایی ها را در پورتوبلو، درست به همان حالتی که در آن زمان بوده، نشانت بدهم.» |
اما قضیه این هواپیمای شما چیست؟ » «اوه، فراموش کن. منظورم این نبود که درباره هواپیما برایت حرف