بودم ابتدا، پیش از این که او بداند به او دروغ گفته ام، موقعیت خودم را در این دنیای بیگانه تثبیت کنم.
حالش زیاد خوب نیست.» | منظورت چیست؟»|
تصادف کوچکی کرده بود. می رفته نانوایی، خورده بود زمین. مجبور بود بستری شود.»
کجایش خورده بود زمین؟ روایت تعدیل شده ای از حقیقت را با حذف پیامد تحویلش دادم.
و تو او را تنها در بیمارستان گذاشته ای و آمدهای اینجا...؟ »
نزدیک بود بگویم: «او به تنهایی عادت دارد»، اما هنگامی که او به دنبال حرفش افزود: «تو تنها یار و همراه او هستی.» جلوی خودم را گرفتم یادم آمد که او، از ترس ناراحت کردن کاپیتان، هیچ وقت برای او ننوشته بود که من از پیشش رفته ام، و امکان نداشت که به او تحمیل کند تا برگردد. بنابراین با احتیاط به دروغ گفتن ادامه دادم. «او اصرار کرد بیایم. پول سفر را داد به من چون خودش نمی توانست بیاید. قصد دارد به محض این که پزشکان موافقت کردند به دنبال من بیاید.» دروغها و طفره رفتن ها شروع به تکثیر کردند و دیدم نمی توانم جلویشان را بگیرم.
اما از او توقع نداشتم که بیاید. برایش نوشته بودم که فعلا نیاید. کمی دیگر صبر کند. به خاطر مشکلات.»
فکر کرد شاید بتوانم به شما کمکی کنم.» دوست ندارم او بیمار و تنها در بیمارستان باشد.»| احتمالا تا حالا به خانه برگشته است.» «بله. به خانه، به قول تو. بگو به آن زیرزمین غم انگیز برگشته است.»
حالش زیاد خوب نیست.» | منظورت چیست؟»|
تصادف کوچکی کرده بود. می رفته نانوایی، خورده بود زمین. مجبور بود بستری شود.»
کجایش خورده بود زمین؟ روایت تعدیل شده ای از حقیقت را با حذف پیامد تحویلش دادم.
و تو او را تنها در بیمارستان گذاشته ای و آمدهای اینجا...؟ »
نزدیک بود بگویم: «او به تنهایی عادت دارد»، اما هنگامی که او به دنبال حرفش افزود: «تو تنها یار و همراه او هستی.» جلوی خودم را گرفتم یادم آمد که او، از ترس ناراحت کردن کاپیتان، هیچ وقت برای او ننوشته بود که من از پیشش رفته ام، و امکان نداشت که به او تحمیل کند تا برگردد. بنابراین با احتیاط به دروغ گفتن ادامه دادم. «او اصرار کرد بیایم. پول سفر را داد به من چون خودش نمی توانست بیاید. قصد دارد به محض این که پزشکان موافقت کردند به دنبال من بیاید.» دروغها و طفره رفتن ها شروع به تکثیر کردند و دیدم نمی توانم جلویشان را بگیرم.
اما از او توقع نداشتم که بیاید. برایش نوشته بودم که فعلا نیاید. کمی دیگر صبر کند. به خاطر مشکلات.»
فکر کرد شاید بتوانم به شما کمکی کنم.» دوست ندارم او بیمار و تنها در بیمارستان باشد.»| احتمالا تا حالا به خانه برگشته است.» «بله. به خانه، به قول تو. بگو به آن زیرزمین غم انگیز برگشته است.»