نام کتاب: باخت پنهان
من از این که طوری با من صحبت می کرد که گویی با یک توریست صحبت می کند بدم می آمد.
گفتم: «اما من این را تعطیلات نمی دانم. امیدوارم کاری پیدا کنم.» لابد می خواهی با آقای اسمیت کار کنی؟» شاید با آقای اسمیت.» و فورأ حرف خودم را تصحیح کردم: «با پدرم.» «من هیچ وقت خوب سردر نیاوردم پدرت چه کار می کند، اما با توجه به این که سرهنگ مارتینز یک محافظ برای تو اختصاص داده، به نظر می رسد که روابطش با «گارد ملی» خوب است.»
آقای کوییگلی موضوع صحبت را به کتابچه راهنمای توریست برگرداند و از جزیره ای به نام توبوسو (Toboso)، که به زحمت دیدنش می ارزید و رفت و آمد ماشین ها در آن قدغن بود، و یک گورستان آنگلو - ساکسون قدیمی فراموش شده، که در دل جنگل مدفون بود، صحبت کرد. فقط زمانی که شراب تمام شد دوباره بر سر موضوعات شخصی برگشت. گفت: «من در اینجا برای یک روزنامه آمریکایی کار می کنم. به عنوان مشاور مالی. پاناما مرکز خبری بسیار مفیدی برای اخبار تمام آمریکای مرکزی است. این روزها اتفاقات زیادی می افتد . در نیکاراگوآ، گواتمالا، ال سالوادور، و همه جا نا آرام است. با این اوضاع روزنامه من خوشحال است که خبرنگاری دارد که به طور کامل آمریکایی نیست. خوشبختانه، من پاسپورت انگلیسی دارم گرچه که از سن شانزده سالگی انگلیس را ترک کرده ام. اینجا، به خاطر کانال، نظر خوبی نسبت به آمریکایی ها ندارند. آقای اسمیت به من گفت که شما هم روزنامه نگار هستی.»
گفتم: «در یک روزنامه کوچک محلی کار می کردم، و بدون این که اطلاع بدهم گذاشتم آمدم.»

صفحه 122 از 196