گفت: «می خواهم به یک رستوران پرویی ببرمتان. پیسکوسورهایش عالی است.» «پابلو با ما نمی آید؟»
به او گفته ام که امشب محافظ شما خواهم بود. قول داده ام که چشم ازتان برندارم.»
سرهنگ مارتینز چه می شود؟»
انعامی به پابلو داده ام و او موافقت کرده که این بار سرهنگ را فراموش کند. انعام در پاناما خیلی کارها می کند، حتی در آن بالا بالاها.»
شما هم تفنگ با خودتان حمل می کنید؟»
«نه، نه. من را هیچ خطری تهدید نمی کند. آنها مرا یک بانکی افتخاری می دانند، و هیچ کس، به خصوص در این لحظه خاص، دلش نمی خواهد به یک بانکی آسیبی برسد.»
قبلا هرگز پیسکوسور ننوشیده بودم و سه تا پیاله که هر کدام نوشیدیم اثر آن را کاملا احساس کردم. حتی آقای کوییگلی کاملا شنگول شد.
پرسید: «از پدر خوب و سرگردانت خبری نیست؟»|
پیسکوسور کمی منگم کرده بود. گفتم: «اوه، شیطان هیچ وقت نامه نمی نویسد.)
آقای کوییگلی پس از تأملی که به نظرم رسید عمدی است، گفت: «من تا این حد پیش نخواهم رفت که او را شیطان بنامم. چرا، گاهی کمی بدجنس هست.»
دیدم بهتر است این سوء تفاهم را توضیح ندهم. گفتم: «اوه، این فقط یک شوخی خانوادگی است.»
من با او خیلی خوب کنار می آیم، اما البته نمی توانم همه عقاید او را قبول داشته باشم.»
به او گفته ام که امشب محافظ شما خواهم بود. قول داده ام که چشم ازتان برندارم.»
سرهنگ مارتینز چه می شود؟»
انعامی به پابلو داده ام و او موافقت کرده که این بار سرهنگ را فراموش کند. انعام در پاناما خیلی کارها می کند، حتی در آن بالا بالاها.»
شما هم تفنگ با خودتان حمل می کنید؟»
«نه، نه. من را هیچ خطری تهدید نمی کند. آنها مرا یک بانکی افتخاری می دانند، و هیچ کس، به خصوص در این لحظه خاص، دلش نمی خواهد به یک بانکی آسیبی برسد.»
قبلا هرگز پیسکوسور ننوشیده بودم و سه تا پیاله که هر کدام نوشیدیم اثر آن را کاملا احساس کردم. حتی آقای کوییگلی کاملا شنگول شد.
پرسید: «از پدر خوب و سرگردانت خبری نیست؟»|
پیسکوسور کمی منگم کرده بود. گفتم: «اوه، شیطان هیچ وقت نامه نمی نویسد.)
آقای کوییگلی پس از تأملی که به نظرم رسید عمدی است، گفت: «من تا این حد پیش نخواهم رفت که او را شیطان بنامم. چرا، گاهی کمی بدجنس هست.»
دیدم بهتر است این سوء تفاهم را توضیح ندهم. گفتم: «اوه، این فقط یک شوخی خانوادگی است.»
من با او خیلی خوب کنار می آیم، اما البته نمی توانم همه عقاید او را قبول داشته باشم.»