دلتنگی از پابلر خواستم که نه تنها از من حفاظت کند - از چه چیز؟ - بلکه شهر خودش را هم نشانم بدهد. شهر او شهر تپه های با شیب تند و باران های سیل آسا بود که کمتر از یک ربع ساعت می باریدند اما با این حال نیاگاراهای مینیاتوری در خیابانها جاری می ساختند، به طوری که اتوموبیل ها از حرکت باز می ماندند. همچنین، همان طور که آقای کوییگلی اشاره کرده بود، نه تنها شهر بانک ها بلکه شهر زاغه ها هم بود. تضاد تکان دهنده ای بود که در محله ای، که به کنایه نامش را هالیوود گذاشته بودند، کلبه های مخروبه ای می دیدی که بر بامشان کرکس ها لانه داشتند و در داخلشان تمام اعضای خانواده در صمیمت فقر مطلق درهم میلولیدند، و این محله تنها به فاصله چند صد متر از بانکها فاصله داشت که شیشه پنجره های بلندشان در نور خورشید صبحگاهی می درخشید، و حتی تکان دهنده تر از آن این بود که به منطقه آمریکایی، تنها به فاصله عرض یک خیابان از محله فقیرنشین، چشم می دوختی و چمن های تمیز و ویلاهای گران قیمت را که هیچ کرکسی را یارای نشستن بر بامشان نبود، می دیدی. در این سمت از خیابان که ما بودیم، خیابانی که معروف به خیابان شهیدان بود (و پابلو برایم گفت که به دنبال درگیری ای که بین دانشجویان و تفنگداران آمریکا پیش آمده بود، چنین نام گذاری شده بود) ظاهرة من تحت حاکمیت قوانین پانامایی بودم، در حالی که در آن سمت خیابان وارد منطقه آمریکایی می شدم و برای نقض هر قانون آمریکا می بردندم و در نیوارلئان محاکمه ام می کردند. بیش از پیش این سئوال را از خود می کردم که این چه چیزی است که باعث شده کاپیتان در این شهر مقیم شود، چون نشانه ای نبود که در خارج از خزانه بانک های بین المللی
1. Street of Martyrs
1. Street of Martyrs