نام کتاب: باخت پنهان
«فکر میکنم خواست سرهنگ مارتینز است.» سرهنگ مارتینز دیگر کیست؟»
«اوه، این را می گذارم به عهده آقای اسمیت تا برایتان توضیح دهد. من درباره این چیزها هیچ چیز نمی دانم.»
سپس بحثی درباره کلیدی که به در اتاق من نمی خورد، درگرفت. هر کداممان آن را امتحان کرد اما بیهوده بود.
آقای کوییگلی گفت: «یا کلید را به من عوضی داده اند یا اتاق را به تو.» سپس به زبان اسپانیولی که آن قدر ساده بود که من بتوانم بفهمم، به محافظ گفت: «برو بهشان بگو. ببین کدام اتاق است.»
محافظ گفت که این کار به عهده آقای کوییگلی است. وظیفه او نیست. نام سرهنگ مارتینز دوباره برده شد. او می بایست اینجا بماند. با
نگذارد. معلوم بود که اسم یادش رفته است.
با همان اندک اسپانیایی ای که از درس های کاپیتان به یادم مانده بود سعی کردم به آنها حالی کنم که حاضرم خودم بروم. دیدم که هیچ کدام از آن دو راضی نیستند، و بالاخره هر سه مان از طبقه ای که به دلایل خرافی طبقه چهاردهم نام گذاری شده بود پایین رفتیم.
معلوم شد که کلید عوضی بوده، اتاق عوضی بوده. پلاک در به نحوی کنده شده و بعد هم گم و گور شده بود. معلوم شد اتاقی دقیقا مشابه اتاق قبلی، در راهرویی دقیقا مشابه راهروی قبلی، که شماره اش، باز به دلایل خرافی، چهارده بود، در طبقه پایین تر، اتاق من است. آقای کوییگلی، تا چشمش به داخل اتاق افتاد با تعجب گفت: «به اطلاعتان برسانم که اتاق
* Sonor در زبان اسپانیایی به معنی آقا. م

صفحه 112 از 196