و یا شیاطین در وجودش رخنه کرده اند. وقتی ساگونتا با کلید هوبرتو از راه رسید، مارکز همه امیله ها را از دست داده بود.
این پایان ماجرا بود. ساگونتا پوشش خود را کنار انداخت و مرهم سرخپوستان را به تن خود مالید تا بعد بتواند تن خود را به تن دخترک بماند. گرچه سمییروا ماریا کاملا ضعیف شده بود ولی با دست و پا از خود دفاع می کرد. لذا ساگونتا ناچار بود با خشونت بر او مسلط شود. برناردا از اتاق خود فریاد جنون آمیز او را شنید. دوان دوان از راه رسید تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. سیروا ماریا را دید که روی زمین خودش را می زند و کمند گیسوهای مسی رنگش اندامش را پوشانده است و ساگونتا زاری کتان دعای هویرتوس مقلہ سی را می خواند. برناردا هر دوی آنها را با طناب تنو شلاق زد. آنها ابتدا به خاطر یورش ناگهانی در خود پیچیده روی زمین افتادند، سپس برناردا آنها را گوشه ای گیر انداخت تا این که نفسش بند
دن توربیو کازه زرسی ویر تو دس سرپرست تاحیه اداره اسقفی بی قرار از هیجانات عمومی درباره درماندگی و جنون س یروا ماریاه احضاریه ای بدون دلیل و توضیحات مربوطه و بی ذکر تاریخ و ساعت حضور به مارکز ارسال کرد، که خود به معنای اضطراری بودن موضوع محسوب می شد. مارکز نامشخص بودن نامه را نادیده گرفت و در همان روز و بدون اطلاع قبلی در محل حاضر شد.
اسقف زمانی عهده دار این مقام شد که مارکز خود را از زندگی عمومی کنار کشیده بود. لذا همدیگر را به ندرت دیده بودند. دیگر این که از وضع به سلامتی خود رنج می برد و به خاطر صدای بلند و قامت درشت نیازمند یاری بود و به علت اسم مزمن از درون تهی شده که به تصور خودش آزمایش پس می داد. در بسیاری از تعطیلات رسمی که عدم
این پایان ماجرا بود. ساگونتا پوشش خود را کنار انداخت و مرهم سرخپوستان را به تن خود مالید تا بعد بتواند تن خود را به تن دخترک بماند. گرچه سمییروا ماریا کاملا ضعیف شده بود ولی با دست و پا از خود دفاع می کرد. لذا ساگونتا ناچار بود با خشونت بر او مسلط شود. برناردا از اتاق خود فریاد جنون آمیز او را شنید. دوان دوان از راه رسید تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. سیروا ماریا را دید که روی زمین خودش را می زند و کمند گیسوهای مسی رنگش اندامش را پوشانده است و ساگونتا زاری کتان دعای هویرتوس مقلہ سی را می خواند. برناردا هر دوی آنها را با طناب تنو شلاق زد. آنها ابتدا به خاطر یورش ناگهانی در خود پیچیده روی زمین افتادند، سپس برناردا آنها را گوشه ای گیر انداخت تا این که نفسش بند
دن توربیو کازه زرسی ویر تو دس سرپرست تاحیه اداره اسقفی بی قرار از هیجانات عمومی درباره درماندگی و جنون س یروا ماریاه احضاریه ای بدون دلیل و توضیحات مربوطه و بی ذکر تاریخ و ساعت حضور به مارکز ارسال کرد، که خود به معنای اضطراری بودن موضوع محسوب می شد. مارکز نامشخص بودن نامه را نادیده گرفت و در همان روز و بدون اطلاع قبلی در محل حاضر شد.
اسقف زمانی عهده دار این مقام شد که مارکز خود را از زندگی عمومی کنار کشیده بود. لذا همدیگر را به ندرت دیده بودند. دیگر این که از وضع به سلامتی خود رنج می برد و به خاطر صدای بلند و قامت درشت نیازمند یاری بود و به علت اسم مزمن از درون تهی شده که به تصور خودش آزمایش پس می داد. در بسیاری از تعطیلات رسمی که عدم