بود تا مبادا به دست برده ها کشته شود. ناگهان از خواب جست و نمی دانست آیا این چشمان تب آلود که با تابش نور روز به درون نگاه می کردند، از این جهان با جهانی دیگر بودند. روی نوک انگشتان پا به طرف در رفت، غفلتا در را گشود و سیاهی را غافلگیر کرد که از سوراخ کلید درون اتاق را زیر نظر داشت او می شنید که این زن چه طور مثل ببر در سرسررا با اندامی برهنه و آغشته به روغن نارگیل می خزیده تاکسی نتواند دستگیرش کند. درمانده از این همه هراس، بلافاصله دستور داد چراغ ها را تا دم دمای صبح روشن نگه دارند، برده هایی که رفته رفته اتاق های خالی را تصرف کرده بودند. راند، و اولین سگ های شکاری تعلیم دیده را به خانه آورد.
مدخل اصلی بسته شد. مبل های فرانسوی که روکش مخملی آنها در اثر رطوبت بوی گند می دادند، از مبل ها جدا کردند. کوپلن ها، چینی آلات و ساعت های دست ساخت استادان را فروختند. تنها به ننوهای بافتنی بسنده کردند تا بتوانند در اتاق های خالی از گرما در امان بمانند. مارکز دیگر به تمرینات گروهی و مراسم مذهبی کلیسایی نرفت. دیگر شنل رسمی آقایان کلیسایی را به تن نکرد. به جشن ها نرفت، به ایام روزه داری توجهی نداشت، ولی در هر حال مالیات مستقیم کلیسا را سر موقع می پرداخت. به ننو پناه می برد. در هوای داغ ماه اوت گاه به اتاق خواب می رفت. برای استراحت بعدازظهر تقریبا همیشه به باغ، زیر درختان پرتقال روی می آورد. دیوانه ها ته مانده غذایشان را به طرف او پرتاب می کردند، و با محبت و پررویی صدایش می زدند. و وقتی دولت پیشنهاد کرد که مقامات تغییر مکان تیمارستان را فراهم کند. او به پاس قدردانی از دیوانگان این پیشنهاد را نپذیرفت.
دولچه اولیویا پیروز بر رنج از دست داده ها، با خاطرات اندوهگینی
مدخل اصلی بسته شد. مبل های فرانسوی که روکش مخملی آنها در اثر رطوبت بوی گند می دادند، از مبل ها جدا کردند. کوپلن ها، چینی آلات و ساعت های دست ساخت استادان را فروختند. تنها به ننوهای بافتنی بسنده کردند تا بتوانند در اتاق های خالی از گرما در امان بمانند. مارکز دیگر به تمرینات گروهی و مراسم مذهبی کلیسایی نرفت. دیگر شنل رسمی آقایان کلیسایی را به تن نکرد. به جشن ها نرفت، به ایام روزه داری توجهی نداشت، ولی در هر حال مالیات مستقیم کلیسا را سر موقع می پرداخت. به ننو پناه می برد. در هوای داغ ماه اوت گاه به اتاق خواب می رفت. برای استراحت بعدازظهر تقریبا همیشه به باغ، زیر درختان پرتقال روی می آورد. دیوانه ها ته مانده غذایشان را به طرف او پرتاب می کردند، و با محبت و پررویی صدایش می زدند. و وقتی دولت پیشنهاد کرد که مقامات تغییر مکان تیمارستان را فراهم کند. او به پاس قدردانی از دیوانگان این پیشنهاد را نپذیرفت.
دولچه اولیویا پیروز بر رنج از دست داده ها، با خاطرات اندوهگینی