برناردا او را با چشم یک ارزیاب نخبه نگاه کرد. غول پیکر بود. پوستش همچون سگ دریایی، قفسه سینه اش وزین، باسنش تکیده با پاهایی کشیده و دست هایی ظریف آن چنان که کمترین نشانی از تلاش در آن دیده نمی شد، برناردا تخمین زد:
«تو قدت هشت وجب است»
«و سه انگشت.»
برناردا سر او را خم کرد تا دندان هایش را امتحان کند. بوی آمونیاک زیر بغلش برناردا را گیج کرد دندان هایش کامل و سالم و مرتب بودند.
برناردا گفت: «اربابت باید دیوانه باشد اگر بگوید کسی پیدا می شود که ترا به قیمت یک اسب بخرد.» و او پاسخ داد: «من آزادم و خودم خودم را می فروشم.» و با طنین خاصی اضافه کرد:
«سینیورا.»
برناردا گفت: «مارکزا.»
مرد محترمانه در برابر او زانو زد. کاری که نفس برناردا را در سینه اش حبس کرد و او را به نصف قیمت درخواستی اش خرید، برناردا گفت: «مرد دل پسندی است.»
برناردا موقعیت او را به عنوان مردی آزاد پذیرفت و به او فرصت داد تا با حیوانات سیرک روی صحنه ظاهر شود. او را در اتاقی نزدیک اتاق خود که به جوانان اصطبل چی تعلق داشت جای داده و از اولین شب برهنه و بی آن که در را از پشت ببندد در انتظار او ماند، زیرا یقین داشت که او بدون دعوت خواهد آمد. با این حال برناردا مجبور شد دو هفته تمام انتظار بکشد و از آتش درون نمی توانست با آرامش خاطر بخوابد.
در واقع مرد وقتی پی برد برناردا کیست و وقتی داخل خانه او را مشاهده کرد فاصله میان برده و ارباب را مجددا حفظ نمود. ولی آن زمان
«تو قدت هشت وجب است»
«و سه انگشت.»
برناردا سر او را خم کرد تا دندان هایش را امتحان کند. بوی آمونیاک زیر بغلش برناردا را گیج کرد دندان هایش کامل و سالم و مرتب بودند.
برناردا گفت: «اربابت باید دیوانه باشد اگر بگوید کسی پیدا می شود که ترا به قیمت یک اسب بخرد.» و او پاسخ داد: «من آزادم و خودم خودم را می فروشم.» و با طنین خاصی اضافه کرد:
«سینیورا.»
برناردا گفت: «مارکزا.»
مرد محترمانه در برابر او زانو زد. کاری که نفس برناردا را در سینه اش حبس کرد و او را به نصف قیمت درخواستی اش خرید، برناردا گفت: «مرد دل پسندی است.»
برناردا موقعیت او را به عنوان مردی آزاد پذیرفت و به او فرصت داد تا با حیوانات سیرک روی صحنه ظاهر شود. او را در اتاقی نزدیک اتاق خود که به جوانان اصطبل چی تعلق داشت جای داده و از اولین شب برهنه و بی آن که در را از پشت ببندد در انتظار او ماند، زیرا یقین داشت که او بدون دعوت خواهد آمد. با این حال برناردا مجبور شد دو هفته تمام انتظار بکشد و از آتش درون نمی توانست با آرامش خاطر بخوابد.
در واقع مرد وقتی پی برد برناردا کیست و وقتی داخل خانه او را مشاهده کرد فاصله میان برده و ارباب را مجددا حفظ نمود. ولی آن زمان