نام کتاب: از عشق و شیاطین دیگر
یهودی الاصل پرتغالی بود که برای در امان ماندن از تعقیب اسپانیایی ها به کارائیب مهاجرت کرده بود. آبره نونچیکو نام بد پیشگو و مرتد را از او به ارث برده بود، ولی در مورد دانش وی کسی تردیدی به خود راه نمی داد. اختلاف نظر او با سایر پزشکان که نه موقعیت های شگرف او را باور می کردند و نه روش های غیر عادی را بر وی می بخشیدند، بی پایان و خونین بود. او قرصی را کشف کرده بود که با مصرف سالی یک عدد سلامتی ماهیچه ها تضمین و زندگی طولانی تر می شد، ولی در سه روز اول مصرف قرص چنان اختلال حواسی پدید می آورد که غیر از خودش کسی جرأت نمی کرد از آن قرص ها مصرف کند. از سال ها قبل برای آرامش بیماران، کنار آن ها موسیقی مخصوصی با چنگ می نواخت که بدین منظور ساخته بود. او جراحی را همواره فعالیتی نازل می پنداشت که برای اساتید و آرایشگران مرد مناسب بوده و شخصا به آن دست نمی زد. تخصص دهشت انگیز وی این بود که روز مرگ بیماران را پیشگویی می کرد. نام نیک و بد او نیز از همین اصل نشات می گرفت: مردم عقیده داشتند که او مرده ای را زنده کرده است و هیچ کس هم این گفته را انکار نمی کرد.
با وجود همه تجارب، آبره نونچیکو برای بیماران مبتلا به هاری منقلب می شد، او می گفت: «اندام انسان برای سال هایی که بتواند زندگی کند، ساخته نشده است.» مارکز حتا کلمه ای از خطابه رنگین و دقیق و پرزحمت او را فرو نگذاشت و زمانی شروع به صحبت کرد که پزشک دیگر حرفی برای گفتن نداشت
مارکز پرسید: «با این مرد بیچاره چه باید کرد؟»
آبره نونچیکو پاسخ داد: «باید کشت؟»
مارکز نگاه هولناکی به او انداخت.

صفحه 19 از 176