آپره تونچیکو گفت: مطالعه نشده اند. آنها به سیمیت سیرزمین های مختلف از گمرک رد شده اند
دلاورا به صحبت های او دقت نمی کرد، ولی نسخه ارزشمند آمادیس از گالیین را بازشناخت.
او گفت: «این کتاب به سال پیش از بخش سری کتابخانه ما مفقود شده و هرگز نشانی از آن پیدا نکردیم.
آبره تونچیکو گفت: «فکرش را می کردم، ولی دلایل دیگری وجود دارد که این کتاب را یک نسخه تاریخی بدانند: در فاصله بیش از یک سال دست کم بین یازده نفر دست به دست چرخیده است، و حداقل سه نفر از آنها در گذشته اند. قربانیان ناشناسی که دود شدند. در این مورد اطمینان کامل دارم.
دلاورا گفت: «این وظیفه من است که شما را به اداره ناحیه اسقفی معرفی کنم. آبره نونچیکو حرف او را جدی نگرفت.
حرف مرتدانه ای زدم؟
این را گفتم، چون کتاب ممنوعه ای دارید که به شما تعلق ندارد و آن را اطلاع نداده اید.ا
أبره نونچیکو گفت: همراه این خیلی کتاب های دیگر دارم. و با انگشت به دایره وسیع قفسه های انباشته از کتاب اشاره کرد. ولی اگر موضوع از این قرار است، آن وقت شما بایستی خیلی زودتر از این می آمدند و من هم در را به روی شما باز نمی کردم. رو به سوی او کرد و با خوش خلقی ادامه داد: «در عوض خوشحالم که شما را به خاطر گفتگویی شیرین این جا می بینم.ا
دلاورا گفت: «مارکز که تگران دخترش است، از من خواست تا این جا
دلاورا به صحبت های او دقت نمی کرد، ولی نسخه ارزشمند آمادیس از گالیین را بازشناخت.
او گفت: «این کتاب به سال پیش از بخش سری کتابخانه ما مفقود شده و هرگز نشانی از آن پیدا نکردیم.
آبره تونچیکو گفت: «فکرش را می کردم، ولی دلایل دیگری وجود دارد که این کتاب را یک نسخه تاریخی بدانند: در فاصله بیش از یک سال دست کم بین یازده نفر دست به دست چرخیده است، و حداقل سه نفر از آنها در گذشته اند. قربانیان ناشناسی که دود شدند. در این مورد اطمینان کامل دارم.
دلاورا گفت: «این وظیفه من است که شما را به اداره ناحیه اسقفی معرفی کنم. آبره نونچیکو حرف او را جدی نگرفت.
حرف مرتدانه ای زدم؟
این را گفتم، چون کتاب ممنوعه ای دارید که به شما تعلق ندارد و آن را اطلاع نداده اید.ا
أبره نونچیکو گفت: همراه این خیلی کتاب های دیگر دارم. و با انگشت به دایره وسیع قفسه های انباشته از کتاب اشاره کرد. ولی اگر موضوع از این قرار است، آن وقت شما بایستی خیلی زودتر از این می آمدند و من هم در را به روی شما باز نمی کردم. رو به سوی او کرد و با خوش خلقی ادامه داد: «در عوض خوشحالم که شما را به خاطر گفتگویی شیرین این جا می بینم.ا
دلاورا گفت: «مارکز که تگران دخترش است، از من خواست تا این جا