نام کتاب: از عشق و شیاطین دیگر
پافشاری همسرش از عفو مارتینا لایورده سرباز زد. چون این رفتار، برای بسیاری از آن هایی که به جرم جنایات مالی محکوم شده و او آنها را در شرایط خاص زندان ها دیده بود نمونه خوبی محسوب نمی شد.
أسقف قوزکرده با جای خود نشسته بود و می کوشید تا با چشمان بسته مانع سوت نفسهایش بشود که دلاورا بازگشت. آجودانها روی پنجه پا از محل دور شدند و اتاق نیمه تاریک شده بود. اسقف اطراف خود را برانداز کرد، تنهندلی های خالی را که به ترتیب کنار دیوار قرار داشتند، دید و تنها کایه تانو در سالن بود. با صدای آرام از او پرسید:
تاکنون چنین انسان خوبی دیده بودیم؟ دلاورا با حرکتی چند پهلو به اسقفا جواب داد.
اسقف به دسته صندلی تکیه داد و با زحمت از جای بلند شد، تا این که بر نفس تنگی اش مسلط گشت. فصل خوردن عصرانه نداشت. دلاورا سریع دست به کار شد تا چراغی روشن کند و مسیر راه اسقف تا اتاق خواب را بنمایاند
است گفت: رفتارمان در برابر معاون سلطان خوب نبود. |
دلاورا پرسید: «آیا دلیلی وجود داشت تا رفتار خوبی داشته باشیم؟ بدون اطلاع قبلی کسی در خانه اسقت را نمی زند
اسقفا چنین فکر نمی کرد و این را با سرزندگی بسیار به اطلاع دلاورا رساند. در خانه من، در کلیسا است، او مثل یک مسیحی قلبی رفتار کرد. من به خاطر درد سینه رفتار ناشایستی داشتم و باید آن را جبران کنم. دم در اتاق خواب هم صدا و هم موضوع را عوض کرد، و در حالی که دور می شد با اعتماد روی شانه دلاورا زد و گفت:
امشب برایم دعا کن، می ترسم دعا به طول انجامله در عمل او فکر می کرد با حمله آسم خواهد. مرد. و هنگام ملاقات

صفحه 123 از 176