او از یوکاتان محلی که کلیسای جامع مجللی را بنا کرده بودند تا اهرام غیر مسیحی را پوشش دهند، بی آنکه متوجه باشند که بومی ها بدین سبب برای نیایش می آیند تا زیر محرابهای نقره ای حرم مقدسشان به زندگی ادامه بدهند، صحبت کرد. او از اختلاط خونی که از زمان پیروزی نگرانش بودند حرف زد: خون اسپانیایی و خون سرخپوستی، این یا آن خون، یا خون انواع سیاه پوستان و حتا باخوت ماندیتگاهای مسلمان مخلوط می شود. از خود پرسید، آیا برای چنین اختلاط نامنزهی در سرزمین خدا جایی وجود دارد. با وجود ناراحتی تنفسی و سرفه های پیرمردانه، بی آنکه فرصت نفس کشیدن به معاون سلطان بدهد، حرف های خود را تا آخر زد
خوبا، اگر همه این ها تله دشمن نباشد، پس چه می تواند باشد؟ » میعار سلطان مبهوت شده بود او گفت: «حضرت عالی هشدارهای شدید اللحنی می دهند. 1
استن مؤدبانه گنت: ال عالیجناب نباید این طور ببینند. من سعی می کنم واضح تر بگویم، ما به آن نیروی ایمانی نیاز داریم که قربانیان انسانی ما سزاوارش هستند.5
معاون سلطان دوباره به فکر فرو رفت.
اگر درست فهمیده باشم، ملاحظات میلیر مقبل عملی کاملا طبیعی است. او می گوید شاید معاید دیگر بتوانند شرایط بهتری برای چنین مورد دشواری ارائه دهند.
اسقف گفت: «عالیجناب باید بدانند که ما سانتا کلارا را بی درنگ به خاطر صداقت، قابلیت و اقتدار ژوزفا میراندا انتخاب کردیم. و خدا می داند که حق با ما است
معاون سلطان: من به خودم اجازه می دهم که این موضوع را به اطلاع