هرجهت خود را مجاز نمی دانسته در مورد شیطان زدگی دخترک تردید کند
أسقفه از حضور در مهمانی بهره جست تا درباره نامه توجیهی مدیره معبد و درباره آخرین وضعیت و موقعیت سیروا ماریا پینله یشد. در این هنگام کایه تانو دلاورا خود را با نان ماتیوک و آب خوردن در کتابخانه حبس کرده بود تا در مواجهه با شیطان ستیزی به نظافت های ضروری متوسل بشود. او موفق نشد. کایه تانو شب ها را در پریشان حال و روزها را با بی خوابی سپری می کرد، اشعار شهوانی می سرود و این تنها وسیله ای بود تا با آن هیجانات جسمانی خود را آرام سازد.
هل سال بعد وقتی کتابخانه را تمیز می کردند، بسته ای از کاغذ اشعار او را که به دشواری قابل خواندن بود، یافتند. اولین و تنها شعری که کاملا خوانا بود به خاطره ای از خودش مربوط می شد، که چه طور در سن دوازده سالگی زیر باران ملایم بهاری در حیاط سنگفرش مدرسة طلاب در آویالا '' روی صندوق مدرسه اش نشستم. در آن لحظه او تازه پس از چند روز قاطرسواری از توله دو رسیده، کت و شلوار پسرش را که به تناسب اندامش کوتاه کرده بودند، به تن داشت، و این صندوق بزرگ را که دو برابر وزن خودش بود، حل کرد. مادرش هرچه را که او تا پایان دوره آزمایشی پرافتخار معیل می خواست درون آن جای داده بود. دربان کمک کرد تا صندوق را تا نیمه های حیاط حمل کند، و آنجا زیر نم نم یاران او را به دست سرنوشت سپرد
بر به طبقه سوم. آنجا در سالن خواب جایت را نشان می دهند.t در اندک زمانی هم طلاب روی بالکن مشرف به حیاط جمع شدند و جملگی هیجان زده بودند که او تنها نقش آفرین این تئاتر، که بویی از تئاتر نبرده بود، با این صندوق چه خواهد کرد. وقتی دریافت که نباید روی
أسقفه از حضور در مهمانی بهره جست تا درباره نامه توجیهی مدیره معبد و درباره آخرین وضعیت و موقعیت سیروا ماریا پینله یشد. در این هنگام کایه تانو دلاورا خود را با نان ماتیوک و آب خوردن در کتابخانه حبس کرده بود تا در مواجهه با شیطان ستیزی به نظافت های ضروری متوسل بشود. او موفق نشد. کایه تانو شب ها را در پریشان حال و روزها را با بی خوابی سپری می کرد، اشعار شهوانی می سرود و این تنها وسیله ای بود تا با آن هیجانات جسمانی خود را آرام سازد.
هل سال بعد وقتی کتابخانه را تمیز می کردند، بسته ای از کاغذ اشعار او را که به دشواری قابل خواندن بود، یافتند. اولین و تنها شعری که کاملا خوانا بود به خاطره ای از خودش مربوط می شد، که چه طور در سن دوازده سالگی زیر باران ملایم بهاری در حیاط سنگفرش مدرسة طلاب در آویالا '' روی صندوق مدرسه اش نشستم. در آن لحظه او تازه پس از چند روز قاطرسواری از توله دو رسیده، کت و شلوار پسرش را که به تناسب اندامش کوتاه کرده بودند، به تن داشت، و این صندوق بزرگ را که دو برابر وزن خودش بود، حل کرد. مادرش هرچه را که او تا پایان دوره آزمایشی پرافتخار معیل می خواست درون آن جای داده بود. دربان کمک کرد تا صندوق را تا نیمه های حیاط حمل کند، و آنجا زیر نم نم یاران او را به دست سرنوشت سپرد
بر به طبقه سوم. آنجا در سالن خواب جایت را نشان می دهند.t در اندک زمانی هم طلاب روی بالکن مشرف به حیاط جمع شدند و جملگی هیجان زده بودند که او تنها نقش آفرین این تئاتر، که بویی از تئاتر نبرده بود، با این صندوق چه خواهد کرد. وقتی دریافت که نباید روی