نمی شد. از فاصله نزدیک تمام وجودش وعده های اسرارآمیز میداد. معاون سلطان رنگ از رخسارش پرید، نفس کشید و با حرکات دسته این موجود غیر قابل مقاومت را از ذهنش دور کرد
دستور داد: به خاطر آقایان هم که شده به او را ببرید. من مایل نیستم تا پایان روز مجددا او را ببینم. شاید به تلافی بلاهت شهردار، مدیرة معبد هنگام صرف عصرانه که در اتاق ناهارخوری خصوصی خود برای همسر معاون سلطان ترتیب داده بود، سپیروا ماریا را معرفی کرد. مارتینا لابورده به آنها یادآور شد:
اگر سعی نکنید گردنبند و النگوی او را بردارید، آن وقت در خواهید یافت که چه رفتار معقولی دارد
چنین هم بود. آنها لباس مادربزرگ را که سپیروا ماریا هنگام ورود به معبد به همراه داشت، تنش کردند، مویش را شستند، شانه کردند و افشان به حال خود گذاشتند تا به نحو زیبایی روی زمین کشیده شود. همسر معاون سلمیان شخصا دست او را گرفت و به سمت میز شوهرش هدایت کرد. مدیرة معبد شخص از رفتار سپیروا ماریا، از درخشندگی نورانی او و معجزه موی پرپشتت غافلگیر شده بود. همسر معاون سلطان آهسته در گوش شوهرش نجوا کرد: «شیطان در وجود او خانه کرده اسسته
معاون سلطان نمی خواسته باور کند. او در بورگوس شیطان زدهای را دیده بود که در طول شب لاینقطع خودش را خالی می کرد، تا اینکه اتاق لبریز شد. برای این که سپیروا ماریا دچار سرنوشت مشابهی نشود. او را به پزشکان خود سپرد. آنها تأیید کردند که دخترک کوچکترین نشانه ای از هاری ندارد و با ابره نونچیکو در این مورد به اتفاق تلر رسیدند که دیگر روی عودکردن بیماری نمی توان حساب کرد. ولی به
دستور داد: به خاطر آقایان هم که شده به او را ببرید. من مایل نیستم تا پایان روز مجددا او را ببینم. شاید به تلافی بلاهت شهردار، مدیرة معبد هنگام صرف عصرانه که در اتاق ناهارخوری خصوصی خود برای همسر معاون سلطان ترتیب داده بود، سپیروا ماریا را معرفی کرد. مارتینا لابورده به آنها یادآور شد:
اگر سعی نکنید گردنبند و النگوی او را بردارید، آن وقت در خواهید یافت که چه رفتار معقولی دارد
چنین هم بود. آنها لباس مادربزرگ را که سپیروا ماریا هنگام ورود به معبد به همراه داشت، تنش کردند، مویش را شستند، شانه کردند و افشان به حال خود گذاشتند تا به نحو زیبایی روی زمین کشیده شود. همسر معاون سلمیان شخصا دست او را گرفت و به سمت میز شوهرش هدایت کرد. مدیرة معبد شخص از رفتار سپیروا ماریا، از درخشندگی نورانی او و معجزه موی پرپشتت غافلگیر شده بود. همسر معاون سلطان آهسته در گوش شوهرش نجوا کرد: «شیطان در وجود او خانه کرده اسسته
معاون سلطان نمی خواسته باور کند. او در بورگوس شیطان زدهای را دیده بود که در طول شب لاینقطع خودش را خالی می کرد، تا اینکه اتاق لبریز شد. برای این که سپیروا ماریا دچار سرنوشت مشابهی نشود. او را به پزشکان خود سپرد. آنها تأیید کردند که دخترک کوچکترین نشانه ای از هاری ندارد و با ابره نونچیکو در این مورد به اتفاق تلر رسیدند که دیگر روی عودکردن بیماری نمی توان حساب کرد. ولی به