یک لحظه متوقف نماند و پیش رفت و بتدریج سرعت گرفت . بوگ، تکانها را کنترل کرد مستقیم سورتمه را تداوم و یکنواختی بخشید.
مردم که از فرط هیجان و نگرانی دهانشان بازمانده بود نفسی آسوده کشیدند.
ترنتون در کنار "بوگ" میدوید و او را تشویق میکرد، پیش از آغاز مسابقه، مسافت را اندازه گیری کرده و انتهای یکصد متر را علامت گذاری کرده بود، هرچه "بوگ" به نقطه تعیین شده نزدیکتر میشد هیجان ترنتون بیشتر میشد و فریادهای تشویق آمیزش اوج بیشتری میگرفت، ناگهان فریادی از شادی، همه فضا را پر کرد مردم دستکش و کلاه خود را به هوا انداختند، و جار و جنجال شوق آلوده ای بر پا کردند، حتی "ماتیوسان "خوشحال شده بود، "بوگ" کاری که کسی باور نداشت انجام داده بود، ترنتون کنار بوگ زانو زد سرش را روی سر بوگ گذاشت او را جلو و عقب میبرد و از سر خوشحالی پی در پی ناسزا میگفت!
مردی که پیش از این میخواست هشتصد دلار برای "بوگ" بپردازد پیش دوید و گفت:
آقا هزار دلار میدهم ... هزار و دویست دلار...!
ترنتون در حالیکه از خوشحالی میگریست بطرف مرد برگشت و گفت:
نه آقا... از اینجا برو ... وگرنه !
بوگ دست ترنتون را به دندان گرفت و ترنتون او را نوازش کرد و این اوج احساسات یک انسان و یک سگ با احساس بود. تماشاگران که این حال را دیدند با احترام فاصله گرفتند تا آرامش و اشتیاق ایندو را با حضور خود برهم نزنند .
مردم که از فرط هیجان و نگرانی دهانشان بازمانده بود نفسی آسوده کشیدند.
ترنتون در کنار "بوگ" میدوید و او را تشویق میکرد، پیش از آغاز مسابقه، مسافت را اندازه گیری کرده و انتهای یکصد متر را علامت گذاری کرده بود، هرچه "بوگ" به نقطه تعیین شده نزدیکتر میشد هیجان ترنتون بیشتر میشد و فریادهای تشویق آمیزش اوج بیشتری میگرفت، ناگهان فریادی از شادی، همه فضا را پر کرد مردم دستکش و کلاه خود را به هوا انداختند، و جار و جنجال شوق آلوده ای بر پا کردند، حتی "ماتیوسان "خوشحال شده بود، "بوگ" کاری که کسی باور نداشت انجام داده بود، ترنتون کنار بوگ زانو زد سرش را روی سر بوگ گذاشت او را جلو و عقب میبرد و از سر خوشحالی پی در پی ناسزا میگفت!
مردی که پیش از این میخواست هشتصد دلار برای "بوگ" بپردازد پیش دوید و گفت:
آقا هزار دلار میدهم ... هزار و دویست دلار...!
ترنتون در حالیکه از خوشحالی میگریست بطرف مرد برگشت و گفت:
نه آقا... از اینجا برو ... وگرنه !
بوگ دست ترنتون را به دندان گرفت و ترنتون او را نوازش کرد و این اوج احساسات یک انسان و یک سگ با احساس بود. تماشاگران که این حال را دیدند با احترام فاصله گرفتند تا آرامش و اشتیاق ایندو را با حضور خود برهم نزنند .