نام کتاب: آوای وحش
دو ساعتی میشد که سورتمه ماتیوسان، که پانصد کیلو بار آرد داشت درآن هوای یخ بندان ایستاده بود حتی میله های آن درون برف یخ زده بود .
جیم اوبراین گفت:
ترنتوں باید میله های زیر سورتمه را تکان بدهد، تا یخش بشکند و برای حرکت آماده بشود بعد بوگ سورتمه را به حرکت درآورد.
ماتیوسان به اعتراض میگفت:
از جا کندن سورتمه هم جزء شرط بندی بوده است و چند نفری هم که بودند بنفع او رأی دادند و همه ترنتون را بازنده می دانستند کم کم خود ترنتون نیز دچار ناباوری شده بود مخصوصا وقتی دیده بود که سورتمه پر بار را قبلا ده سگ میکشیده اند.
ماتیوسان که ناامیدی او را دریافته بود گفت: من حاضرم یک هزار دلار دیگر هم به شرط بندی اضافه کنم.
ترتنون مردد مانده بود چه کند. اما احساسی در خود می یافت که او را به نوعی ماجراجویی میخواند . بیش از آن با ناممکنی مواجه نشده بود ، حالا هم حس میکرد باید موفق بشود اما چطور؟ نمی دانست. هماندم هانس و پیت را صدا زد اما آنها پولی نداشتند، سه نفری می توانستند سیصد دلار اضافه کنند که کل دارایی شان بود. ناچاری همین مبلغ را در میان گذاشتند. بعد به اشاره ماتیوسان ده سگ که به سورته بسته شده بود باز کردند و "بوگ" را با یراق و افسار خودش به سورتمه بستند. در آن لحظه هیجانی که مردم داشتند، برای "بوگ" نیز محسوس و ملموس بود . ظاهرا دریافته بود که اگر از این آزمایش سربلند بیرون بیاید. خدمت مهمی برای جان ترنتون انجام داده است و میخواست این خدمت را انجام بدهد. درآن لحظه تمام هفتاد و یک کیلو وزن "بوگ "قدرت و نیروی او بود چشمانش مبدرخشید سینه اش سطبر و دستانش سنگین و با وقار مینمود ، عضلاتش از زیر پوست محسوس بود ، وقتی مردم عضلات بوگ را دیدند ، در شرط بندی هایشان کمی تعدیل کردند در این میان یکی از معدنچیان گفت:
من این مسابقه را قبل از شروع هشتصد دلار میخرم .!

صفحه 58 از 73