یعنی میتواند سورتمه را با پانصد کیلو بار از جا بلند و تا صد متر جلو ببرد؟
ترنتون گفت:
می تواند!
ماتیوسان گفت :
من هزار دلار میدهم و شرط میبندم که "بوگ " نتواند چنین باری را بکشد و یک کیسه محتوی خرده طلا را روی پیشخوان گذاشت هماندم خون توی صورت ترنتون دوید، به دردسر افتاده بود، زبانش هم خودش را در رنج انداخته بود و هم "بوگ" را دچار گرفتاری کرده بود، حالا مانده بود که آیا بوگ می تواند چنین باری را تحمل کند، پانصد کیلو بار اصلا با جثه سگی چون "بوگ" چگونه جور درمیآمد. اما واقعیت این بود که ترنتون در ته قلب به بوگ و توانایی های او ایمان داشت. وقتی او در اندیشه بود، حاضرین همه با چشمانشان او را می پائیدند و منتظر پاسخ او بودند. اگر برگ نمی توانست، حرفی را که او زده واقعیت ببخشد بایستی هزار دلار می دادند و چنین پولی را نه او داشت نه هانس و پیت ...
ماتیوسان دوباره گفت:
نگران نبودن بار نباشید، همین حالا بیست کیسه بیست و پنج کیلویی تو سورتمه من آماده است.
ترنتون مانده بود چه جوابی بدهد. لحظه ای به اطراف نگاه کرد "جیم اوبراین" سلطان عاج نیز که از دوستان خود او بود در میان حاضرین بود آهسته بطرف او رفت، لحظه ای مردد ماند بعد گفت:
- هزار دلار بمن قرض میدهی؟
جیم اوبراین چیزی نگفت. ولی یک کیسه هزار دلاری کنار کیسه ماتیوسان گذاشت بعد برگشت بطرف ترنتون و آهسته پرسید:
تو ایمان داری که بوگ می تواند چنین باری را بکشد؟
همان موقع همه آدمهایی که تو رستوران الدورادو بودند، برای تماشای نتیجه مبارزه و شرط بندی به کوچه ریختند و به صف ایستادند دلالها و شکاربان ها هم بودند و بیشتر داشتند بین خودشان شرط می بستند .
ترنتون گفت:
می تواند!
ماتیوسان گفت :
من هزار دلار میدهم و شرط میبندم که "بوگ " نتواند چنین باری را بکشد و یک کیسه محتوی خرده طلا را روی پیشخوان گذاشت هماندم خون توی صورت ترنتون دوید، به دردسر افتاده بود، زبانش هم خودش را در رنج انداخته بود و هم "بوگ" را دچار گرفتاری کرده بود، حالا مانده بود که آیا بوگ می تواند چنین باری را تحمل کند، پانصد کیلو بار اصلا با جثه سگی چون "بوگ" چگونه جور درمیآمد. اما واقعیت این بود که ترنتون در ته قلب به بوگ و توانایی های او ایمان داشت. وقتی او در اندیشه بود، حاضرین همه با چشمانشان او را می پائیدند و منتظر پاسخ او بودند. اگر برگ نمی توانست، حرفی را که او زده واقعیت ببخشد بایستی هزار دلار می دادند و چنین پولی را نه او داشت نه هانس و پیت ...
ماتیوسان دوباره گفت:
نگران نبودن بار نباشید، همین حالا بیست کیسه بیست و پنج کیلویی تو سورتمه من آماده است.
ترنتون مانده بود چه جوابی بدهد. لحظه ای به اطراف نگاه کرد "جیم اوبراین" سلطان عاج نیز که از دوستان خود او بود در میان حاضرین بود آهسته بطرف او رفت، لحظه ای مردد ماند بعد گفت:
- هزار دلار بمن قرض میدهی؟
جیم اوبراین چیزی نگفت. ولی یک کیسه هزار دلاری کنار کیسه ماتیوسان گذاشت بعد برگشت بطرف ترنتون و آهسته پرسید:
تو ایمان داری که بوگ می تواند چنین باری را بکشد؟
همان موقع همه آدمهایی که تو رستوران الدورادو بودند، برای تماشای نتیجه مبارزه و شرط بندی به کوچه ریختند و به صف ایستادند دلالها و شکاربان ها هم بودند و بیشتر داشتند بین خودشان شرط می بستند .