رودخانه رفت و درست در محلی که ترنتون افتاده بود ایستاد و چرخی زد بطرف ترنتون رفت، ترنتون که متوجه تلاش او بود بمحض اینکه بوگ نزدیکش شد چنگ انداخت و گردن پرموی او را بغل گرفت ، هماندم هانس طناب را دور درختی پیچید و کشید. "ترنتون" و "بوگ" یک لحظه زیر آب رفتند، بعد ترنتون برای لحظه ای روی آب آمد، و دوباره بزیر رفت. اینبار "بوگ" بزیر آب کشیده شد که به کمک ترنتوں دوباره بالا کشیده شد و تلاش مرگ و زندگی آنقدر ادامه یافت تا سرانجام بوگ پیروز شده لحظاتی بعد ترنتون روی تخته شناور افتاده بود و هانس و پیت تلاش میکردند او را بهوش بیاورند، اما او در لحظات اولی که بهوش آمد با نگاهش "بوگ" را جستجو کرد. و نیک را هم دید که بر بالای سرش با نگرانی زوزه میکند و اسکیت نیز چشمان نیمه بازش را می لیسید، اما تمام تن ترنتون زخمی و کوفته شده بود "بوگ" هم سه دنده اش شکسته بود . برنامه شان همان دم مشخص شده بود، بایستی آنقدر میماندند تا شکستگی دنده های "بوگ" خوب شود.
در "اوسال" که بودند، برگ یک کار بزرگ دیگر انجام داد که زیاد قهرمانانه نبود اما شهرت او را در جمع جویندگان طلا چندین برابر کرد و البته باعث گشایشی هم در کار سه شریک شد. ترنتون و دوستانش مدتها آرزو داشتند سفری روبه شرق که منطقه ای بکر و دست نخورده بود بروند، ماجرای "داوسان" این آرزوی آنها را برآود. ماجرا در رستوران "الدرادو" اتفاق افتاد.
صحبت بر سر سگهای زبده بود و هر کس بنوعی درباره سگ خود صحبت میکرد در این میان، "بوگ " که شهرت و محبوبیت بیشتری داشت حسادت عده ای را نیز برانگیخته بود و برخی با تمسخر به او اشاره میکردند اما ترنتون با شرح آنچه اتفاق افتاده بود، از "بوگ" دفاع میکرد، در این میان مردی مدعی شد که سگش می تواند سورتمه ای را با دویست کیلو بار بکشد، مرد دیگری ادعا کرد سگش تا دویست و هشتاد کیلو بار را هم کشیده است . و سومی حرف از سیصد کیلو بار کرد و ترنتون برای اینکه دیگران را از میدان در ببرد گفت:
"بوگ" پانصد کیلو بار را هم میبرد .
یکی از معدنچیان بنام "ماتیوسان" با شگفتی پرسید:
در "اوسال" که بودند، برگ یک کار بزرگ دیگر انجام داد که زیاد قهرمانانه نبود اما شهرت او را در جمع جویندگان طلا چندین برابر کرد و البته باعث گشایشی هم در کار سه شریک شد. ترنتون و دوستانش مدتها آرزو داشتند سفری روبه شرق که منطقه ای بکر و دست نخورده بود بروند، ماجرای "داوسان" این آرزوی آنها را برآود. ماجرا در رستوران "الدرادو" اتفاق افتاد.
صحبت بر سر سگهای زبده بود و هر کس بنوعی درباره سگ خود صحبت میکرد در این میان، "بوگ " که شهرت و محبوبیت بیشتری داشت حسادت عده ای را نیز برانگیخته بود و برخی با تمسخر به او اشاره میکردند اما ترنتون با شرح آنچه اتفاق افتاده بود، از "بوگ" دفاع میکرد، در این میان مردی مدعی شد که سگش می تواند سورتمه ای را با دویست کیلو بار بکشد، مرد دیگری ادعا کرد سگش تا دویست و هشتاد کیلو بار را هم کشیده است . و سومی حرف از سیصد کیلو بار کرد و ترنتون برای اینکه دیگران را از میدان در ببرد گفت:
"بوگ" پانصد کیلو بار را هم میبرد .
یکی از معدنچیان بنام "ماتیوسان" با شگفتی پرسید: