نام کتاب: آوای وحش
فشار شدید آب خود را به ترنتون رساند و به ترنتون فهمانید که دم او را بگیرد بعد با تمام نیرو و توانی که داشت ، شناکنان خود را به کنار رودخانه رسانید. هر چند که در مقابل جریان تند آب که بطرف پائین میرفت ، پیشرفت آندر به ساحل ناچیز مینمود اما سرانجام ، قبل از آنکه آب آنها را بطرف آبشار بکشاند ، به قسمت صخرهها رسیدند ، ترنتون ابتدا به طرف صخره ای کشیده شد بعد به دومین صخره خورد و بعد با فشار خردکننده ای با سومین صخره تصادف کرد و با تلاش و کوشش بسیار توانست نوک لغزنده ، همین صخره را بگیرد و آنگاه مطمئن شد خود را بجایی آویخته، به بوگ گفت:
از این جا برو... زود برو.
حالا دیگر "بوگ" نمی توانست خودش را کنترل کند، در دست آب افتاده بود و بی اختیار پیش کشیده میشد. اما تا صدای ترنتون را شنید یکبار قدرتی گرفت ابتدا سرش را از آب بلند کرد تا ترنتون را ببیند و بعد با تلاش بسیار خود را به کنار رودخانه رسانید در آنجا پیت و هانس توانستند او را از آب بیرون بکشند.
در آن لحظه هر دو میدانستند که یک مرد بیش از چند دقیقه نمی تواند در جریان تند چنین آبی خود را به صخره ای بیاویزد، از این رو از کنار رودخانه به طرف بالا دویدند طنابی را که به قایق بسته شده بود به گردن بوگ انداختند و او را با طناب به آب انداختند. بوگ دلاورانه در آب رفت ولی زیاد به وسط آب نرفت، در همان لحظات ترنتون چند متر دورتر در میان آب فرو غلتیده بود، هانس ناامیدانه طناب را کشید، و بوگ نیز به زیر آب فرو رفت و آنقدر زیر آب ماند تا به کنار کشیده شد، کم مانده بود غرق بشود اما پیت و هانس بزحمت او را بیرون کشیدند و سرازیرش کرده تا معده اش که از آب رودخانه انباشته شده بود خالی شود. بعد هم کمی او را تنفس دادند ، در این دم دوباره صدای ضعیفی از درون آب به گوش رسید شتاب زده به آنسو نگاه کردند. ترنتون هنوز در آب غوطه میخورد و کمک می طلبید، "بوگ" که متوجه وضع وخیم اربابش شده بود، دوباره خویش را به هانس و پیت رساند و به آنها فهماند که طناب را به گردنش بیاویزند وقتی طناب بسته شد بسرعت خود را به رودخانه انداخت و یکسر بوسط

صفحه 55 از 73