دهانه سفید رود نگریست ، این احساس در او قوت گرفت چون قشر نازک یخ را زیر پایش حس میکرد و بنظرش میرسید که بلا در دو سه قدمی اوست . زندگی در وجودش رو به خاموشی میگذاشت ، آنقدر ضعیف و بی حال شده بود که صدای ضربات چماق را از خیلی دور میشنید اما "هال" چماقش را با سخت دلی زیاد پی در پی بر تن او فرود می آورد.
سرانجام "جان ترنتون" طاقت نیاورد و به فریاد آمد. فریادش به صدای غرش رعدی میمانست و بعد خودش بر مرد چماق بدست تاخت ، و چنان ضربتی فرود آورد که "هال" چند قدم عقب تر نقش زمین شد "مرسده" جیغ کشید "شارل" به هیجان آمد ، اما یارای حرکت نیافت .
"ترنتون" بالای سر بوگ ایستاد و در حالیکه سعی میکرد بر اعصاب خود تسلط داشته باشد با صدای گرفته ای گفت :
اگر دوباره دست به این سگ بزنی میکشمت!
"هال" در حالیکه سعی میکرد بلند شود غرید که :
سگ مال خود ماست ، هر کاری بخواهیم میکنیم. ما باید به داوسان برویم، زود از سر راهم کنار برو.
"ترنتون" بین او و "بوگ " ایستاده بود و کنار نمیرفت .
"هال" کارد بلند شکاریش را بیرون کشید. "مرسده" دوباره جیغ کشید ، "هال" بی اعتنا بطرف "ترنتون" حمله برد اما "ترنتون" با تبر بر دست "هال" کوبید ، کارد از دست او افتاد. "هال" خم شد کارد را بردارد ، اما ترنتون " ضربه ای دیگر فرود آورد و پیش از آنکه "هال" فرصت برداشتن کارد را پیدا کند ، خودش برداشت و افسار "بوگ" را پاره کرد، هال دیگر نتوانست حرکتی کند مخصوصا که خواهرش "مرسده" نیز روی دست و پایش افتاده بود ... "هال "حالا بیشتر به مرگ نزدیک میشد تا به سورتمه، برای رسیدن به داوسان ، با این حال، لحظاتی بعد، هر سه با سورتمه خود بطرف رودخانه حرکت کردند.. حالا "پیک" سردسته سگها شده بود، "سلکس" کنار چرخ می دوید . و "جو" و "تیک" بین آن دو قرار گرفته بودند، و هر چهار سگ لنگان و خسته و بیمار بودند."مرسده" روی
سرانجام "جان ترنتون" طاقت نیاورد و به فریاد آمد. فریادش به صدای غرش رعدی میمانست و بعد خودش بر مرد چماق بدست تاخت ، و چنان ضربتی فرود آورد که "هال" چند قدم عقب تر نقش زمین شد "مرسده" جیغ کشید "شارل" به هیجان آمد ، اما یارای حرکت نیافت .
"ترنتون" بالای سر بوگ ایستاد و در حالیکه سعی میکرد بر اعصاب خود تسلط داشته باشد با صدای گرفته ای گفت :
اگر دوباره دست به این سگ بزنی میکشمت!
"هال" در حالیکه سعی میکرد بلند شود غرید که :
سگ مال خود ماست ، هر کاری بخواهیم میکنیم. ما باید به داوسان برویم، زود از سر راهم کنار برو.
"ترنتون" بین او و "بوگ " ایستاده بود و کنار نمیرفت .
"هال" کارد بلند شکاریش را بیرون کشید. "مرسده" دوباره جیغ کشید ، "هال" بی اعتنا بطرف "ترنتون" حمله برد اما "ترنتون" با تبر بر دست "هال" کوبید ، کارد از دست او افتاد. "هال" خم شد کارد را بردارد ، اما ترنتون " ضربه ای دیگر فرود آورد و پیش از آنکه "هال" فرصت برداشتن کارد را پیدا کند ، خودش برداشت و افسار "بوگ" را پاره کرد، هال دیگر نتوانست حرکتی کند مخصوصا که خواهرش "مرسده" نیز روی دست و پایش افتاده بود ... "هال "حالا بیشتر به مرگ نزدیک میشد تا به سورتمه، برای رسیدن به داوسان ، با این حال، لحظاتی بعد، هر سه با سورتمه خود بطرف رودخانه حرکت کردند.. حالا "پیک" سردسته سگها شده بود، "سلکس" کنار چرخ می دوید . و "جو" و "تیک" بین آن دو قرار گرفته بودند، و هر چهار سگ لنگان و خسته و بیمار بودند."مرسده" روی