نام کتاب: آوای وحش
و هم نادانی خودشان زیاد که این هر دو باعث کندی پیشرفت میشد. آنها چون راه و رسم گله داری را نمی دانستند در کار خودشان دچار سرگشتگی می شدند و سگها را نیز تلف میکردند اولین سگی که تلف شد" داب "بود ، داب دزد غارتگری بود که همیشه گیر میافتاد و همیشه مجازات میشد اما باز هم به دزدی اش ادامه میداد و هرگز نه استراحت میکرد نه بیماریش معالجه میشد.. آخرسر هال با شلیک گلوله ای او را کشت.
اسکیموها میگویند یک سگ خارجی با غذای اسکیموها از گرسنگی خواهد مرد سگهای تحت فرمان "بوگ" ناگزیر شده بودند با غذای اسکیموها بسازند و البته بمیرند... اولین سگی که از گرسنگی مرد، سگی بود که از سرزمین جدید آورده بودند در پی او سه سگ مو کوتاهی که بتازگی خریده شده بودند، جان خود را از دست دادند اما دو سگ بی نژاد مقاومت بیشتری از خود نشان داده بودند که البته در سرانجامشان تأثیری نداشت چون آنها هم سرانجام مردند ، مرگ سگها و نابسامانی ها در حال و روز ، "شارل " ، "هال" و "مرسده " تأثیر زیادی گذاشته بود. در آنها دیگر نشانی از مهربانی و عطوفت خاص مردم جنوب نبود. مسافرت در نواحی قطبی آنها را خسته و دلزده کرده بود. "مرسده" بحال خود می گریست و کمی با "شارل " شوهرش و "هال" برادرش جدال داشت . بحال سگها هم رحمی نکرد. آنها از شکیبایی سورتمه کشان در خود نشانی نداشتند، سخت و بی روح و خشن شده بودند ، قلبشان در سینه فشرده و سخت شده بود . "شارل "و"هال" گاهی که مرسده کاری به کارشان نداشت با هم به صحبت می پرداختند ، هر دو سرسختانه تلاش میکردند. کمتر حرف میزدند ، گاهی هم بر سر هیچ به جدال برمی خاستند ، مرسده کاهی طرف شوهرش را میگرفت و به برادرش میتاخت ،گاهی از برادرش دفاع میکرد ، وقتی او در کنار آنها بود بگو مگو های جا و بیجایی داشتند مثلا یکی از مشاجراتشان بر سر هیزم شکنی بود که در یکی از نمایشنامه های اجتماعی که دایی "هال" نوشته بود وجود داشت . هیچ چیز معلوم نبود ، حتی حرف و بحثشان ریشه و اساسی و بینایی نداشت و بجایی نمی انجامید که نتیجه ای دربرد داشته باشد تنها حاصلش این بود که گاهی آتش خاموش میماند ، یا چادر نیمه

صفحه 43 از 73