نام کتاب: آوای وحش
برف ، راهها را نرم و کشیدن سورتمه را مشکل تر میکرد تنها رفتار ملایم سگ بان ها آنها را دلجویی میداد و به تداوم حرکت تشویق میکرد . سگبانها هر شب به سگها میرسیدند با این حال ، قدرت سگها به تحلیل میرفت هزار و هشتصد مایل راه را آمده بودند، و تمام طول راه سورتمه سنگین را با خود کشیده بودند ... "بوگ" در طول راه بخوبی مقاومت کرده و رفقایش را هم به تحمل را داشته بود . خودش خرد شده بود اما نگذاشته بود نظم گله بهم بخورد "بیلی" آنقدر خسته بود که هر شب در خواب میمالید . جو از همیشه بیشتر بداخلاقی میکرد . به "سلکس" نمیشد نزدیک شد، "دیو" حساس و زودرنج شده بود و دائم رنج میبرد ، هر جا چادر میزدند به گونه ای میدوید و برای خود لانه ای میساخت و سگبانش را وامیداشت غذایش را به لانه اش ببرد ، از لحظه ای که افسار از گردنش بر میداشت تا صبح روز بعد که درباره براه بیافتند کوچکترین حرکتی نمیکرد ، هر جا سورتمه توقفی میکرد و میخواست دوباره راه بیافتد ، در خود می نالید . هیچکس از حال او چیزی نمی دانست . شبها هنگام صرف شام و هنگامی که چپق ها بر آتش و دود میشد، صحبت بر سر او بود . بکسب برای همین موضوع مجلس مشاوره ای برپا کردند و "دیو" را از لانه اش بیرون کشیده و کنار آن آوردند، همه جای او را معاینه کردند دیو چند بار نالید . ظاهرا چیزی در وجودش خراب شده بود اما کسی به دردش پی نبرد. ناچاری راه را ادامه دادند.
به کاسیارباز که رسیدید "دیو" آنقدر ضعیف شده بود که مدام بین راه زمین مخورد ، اسکاتلندی دستور داد توقف کنند، و دیو را از دسته خارج نمایند و سلکس را بجای او ببندند ... میخواست به این وسیله "دیو" را راحت کند تا بتواند بطور آزاد کنار سورتمه بدود ، اما دیو بجای راحتی احساس ناراحتی و تنفر میکرد و میغرید و دندانش را بهم میسائید ، با همه درماندگی و خستگی نمیخواست از صف سورتمه کشان کنار بماند و کسی جای او را بگیرد .
وقتی دوباره سورتمه به راه افتاد، در حالیکه بزحمت روی برفها راه میرفت چند بار بطرف "سلکس" حمله برد تا تنش را بدندان بگیرد. چند بار هم سعی کرد خود را بداخل صف سگها بکشدکه نتوانست مرد اسکاتلندی سعی کرد با ضربات

صفحه 34 از 73